۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

اردیسم و نگاه جهانیان به آن

اردیسم و نگاه جهانیان به آن


تعریفی کوتاه از بیست مکتب فلسفی

Posted: 28 Oct 2010 02:08 AM PDT


تعریفی کوتاه از بیست مکتب فلسفی


* هرمنوتیک
* پراگماتیسم
* تجربه‌گرایی
* فمینیسم
* رواقی گری
* سوسیالیسم
* آرمان‌گرایی
* رئالیسم
* اثبات‌گرایی
* پدیده‌شناسی
* اردیسم
* نسبی‌گرایی اخلاقی
* اگزیستانسیالیسم
* ماتریالیسم
* تحلیلی
* جبرگرایی
* ساختارگرایی
* پساساختارگرایی
* اومانیسم
* مکتب فرانکفورت


* هرمنوتیک
هرمنوتیک (Herméneutique) به معنای خبردادن و ترجمه کردن و تعبیر کردن، علم یا نظریهٔ تأویل است. علمی که مسئلهٔ فهم متون و چگونگی ادراک و فهم و روند آن را بررسی می‌­کند. این عنوان از قرنِ هفدهم کاربرد یافته‌است، اما تازه در آغازِ قرنِ نوزدهم است که با تلاشِ فکری فردریک شلایرماخر رواجِ عمومی می‌یابد. یکی از منتقدان سرسخت هرمنوتیک، هانس آلبرت، خردگرای انتقادی آلمانی است.


* پراگماتیسم
پراگماتیسم یا عمل‌گرائی (pragmatism)، به معنی فلسفه اصالت عمل است؛ ولی در سیاست بیشتر واقع‌گرایی و مصلحت‌گرایی معنی می­دهد.
پراگماتیسم روشی در فلسفه مدرن است که با اعتراف به غیرممکن بودن اثبات بعضی مسائل، آن‌ها را با توجّه به کاربردشان در زندگی انسان می‌پذیرد. طرفداران این شیوه، خود را عمل‌گرا و متسامح می‌دانند. مخالفان، این گروه را میانه‌رو (یا محافظه‌کار) و منفعت‌طلب می‌خوانند. از دیدگاه پراگماتیسم، کلیه تصورات، مفاهیم، قضاوت‌ها و نظرات ما قواعدی برای «رفتار» (پراگمای) ما هستند، اما «حقیقت» آن‌ها تنها در سودمندی عملی آن‌ها برای زندگی ما نهفته است. از دیدگاه پراگماتیسم، معیار حقیقت، عبارت است از سودمندی، فایده، نتیجه و نه انطباق با واقعیت عینی. در واقع حقیقت هر چیز بوسیله نتیجه نهائی آن اثبات می‌شود.
دولت­مردان و سیاست­مداران «پراگماتیست» به کسانی اطلاق می­شود که امکانات عملی و مصلحت روز را بر معتقدات خود مقدم می­شمارند و به عبارت دیگر برای پیش­رفت مقاصد خود یا ماندن بر مسند قدرت، انعطاف نشان می­دهند.


* تجربه‌گرایی
تجربه‌گرایی یکی از گرایش‌های اصلی در شناخت‌شناسی و نقطهٔ مقابل عقل‌گرایی است. بر اساس این دیدگاه همهٔ معرفت‌های بشری مستقیم یا غیرمستقیم برآمده از تجربه است. تجربه از منظر این دیگاه نه فقط ادراک حسی بلکه دریافتهایی مانند حافظه یا گواهی دیگران را هم در بر میگیرد.
برمبنای نظریهٔ مبناگرایی همهٔ باورهای ما با واسطهٔ استدلال نهایتاً از منبعی به دست آمده اند که آن منبع نیاز به توجیه یا استدلال ندارد. تجربه‌گرایی - که یکی از زیرمجموعه‌های مبناگرایی است - تنها تجربه را به عنوان چنین منبعی بی نیاز از توجیه می‌دانند. تجربه‌گرایی با استفاده از حسیات در مقابل عقل‌گرایی می‌باشد.تجربیات عقلی از علم حصولی است و روش اثبات غیر حسی دارد.طبق نظر دکارت اگر همه حواس چند گانه ما از کار بیافتند ولی مغز هنوز بتواند فکر کند حتماً ما وجود داریم پس تجربهٔ این که ما می دانیم که هستیم از حواس چند گانه نیست و علم حصولی است.
تجربه‌گرایی در فلسفه علم بر مبنای آزمایش است. عقل‌گرایی گزاره( 2*2=4 )را یک قانون فلسفی می‌داند و بدیهی.اما تجربه گرایی آن را با آزمایش اثبات می‌کند: 2 تا سبد داریم هر یک با 2 تا سیب... با شمردن حس بینایی به ما می‌گوید که 4 تا سیب داریم! این دیدگاه بعد از رنسانس به صورت جدی طرح شد. بارکلی، جان لاک و دیوید هیوم از فیلسوفان تجربه‌گرا هستند. ابوریحان بیرونی در آزمایش عدم سمی بودن الماس؛ تجربه گرایی را بعنوان روش اثبات بکار برد.این کار او را در ردیف اولین فیلسوفان تجربی قرار می‌دهد.


* فمینیسم
فمینیسم باور داشتن به حقوق زنان و برابری سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی زن و مرد است. فمینیسم مباحثه‌ای است که از جنبش‌ها، نظریه‌ها و فلسفه‌های گوناگون تشکیل شده‌است که در ارتباط با تبعیض جنسیتی هستند و از برابری برای زنان دفاع کرده و برای حقوق زنان و مسایل زنان مبارزه می‌کند.
واژهٔ فمینیسم را نخستین بار شارل فوریه، سوسیالیست قرن نوزدهمی برای دفاع از جنبش حقوق زنان به کار برد.
فمینیسم مجموعهٔ گسترده‌ای از نظریات اجتماعی، جنبش‌های سیاسی، و بینش‌های فلسفی است که عمدتاً به وسیلهٔ زنان برانگیخته شده‌اند یا از آنان الهام گرفته‌اند، مخصوصا در زمینه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن‌ها. به عنوان یک جنبش اجتماعی، فمینیسم بیش‌ترین تمرکز خود را معطوف به تحدید نابرابری‌های جنسیتی و پیشبرد حقوق، علایق و مسایل زنان کرده‌است.


* رواقی گری
رواقی (رَ) یا Stoicism مذهبی فلسفی که بوسیله زنون کیتسیونی (Zeno of Citium) تاسیس شد. نام این فلسفه در زبانهای اروپایی و نیز عنوان رواقی برای آن بدین مناسبت است که حوزه ایشان در یکی از رواقهای آتن منعقد میشد. مذهب رواقی در قرن 2 میلادی در روم نفوذ یافت و حکمایی مانند سنکا(Seneca)، اپیکتتوس (Epictetus) و مارکوس آورلیوس (Marcus Aurelius) به آن گرویدن. پیروان این فلسفه رواقیون یا رواقیان خوانده می شوند. زنون فلسفه را منقسم به طبیعیات، منطق و اخلاق می دانست. منطق وی مبتنی بر ارغنون (Organon) ارسطو (Aristotle) اما می گفت که هر معرفتی بالمآل به ادراکات حواس باز می گردد. نظریه رواقیون در طبیعیات اساساً مادی بود، درنظر آنها هرچه حقیقت دارد مادی است. توده و ماده یا جسم و جان، حقیقت واحد و بایکدیگر مزج کلی دارند. وجود یکی در تمامی وجود دیگری ساری است. در اخلاق رواقیان فضیلت را مقصود بالذات می دانستند و معتقد بودند که زندگی باید سازگار با طبیعت و قوانین آن باشد و می گفتند آزادی واقعی وقتی حاصل می‌شود که انسان شهوات و افکار ناحق را به یکسو نهد و در وارستگی و آزادگی اهتمام ورزد. رواقیان بسبب پیروی از این اصول نزد عامه مردم به لاقیدی معروف بودند.


* سوسیالیسم
سوسیالیسم (Socialism) اندیشه‌ای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد یک نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی می‌کوشد، جامعه‌ای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشته‌باشند.
هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسط شوراهای کارگری، یا غیر مستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع.


* آرمان‌گرایی
ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی می‌دانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.
آرمانگرایان به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد وجود خارجی ندارند و همهٔ جهان را خیال و پندار می‌دانندو می‌گویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود می‌نامیم، به هیچ وجه نمی‌توانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک حواسی خود، و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمی‌دهد.
به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً تولید ذهن خود می‌دانند و نظرشان این است که ما فکر می‌کنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمی‌دانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا خیر؟


* رئالیسم
واژه رئالیسم از رئل(Real) که به معنای واقع است، مشتق شده و در واقع به معنای مکتب اصالت واقع است.
مکتب رئالیسم نقطه مقابل مکتب ایده آلیسم است؛ یعنی مکتبی که وجود جهان خارجی را نفی کرده و همه چیز را تصورات و خیالات ذهنی می‌داند.
رئالیسم یعنی اصالت واقعیت خارجی. این مکتب به وجود جهان خارج و مستقل از ادراک انسان، قائل است. ایده آلیست‌ها همه موجودات و آنچه را که در این جهان درک می‌کنیم، تصورات ذهنی و وابسته به ذهن شخص می‌دانند و معتقدند که اگر من که همه چیز را ادراک می‌کنم نباشم، دیگر نمی‌توانم بگویم که چیزی هست. در حالی که بنابر نظر و عقیده رئالیستی، اگر ما انسان‌ها از بین برویم، باز هم جهان خارج وجود خواهد داشت. به طور کلی یک رئالیست، موجودات جهان خارج را واقعی و دارای وجود مستقل از ذهن خود می‌داند.می داند.
باید گفت در واقع همه انسانها رئالیست هستند، زیرا همه به وجود دنیای خارج اعتقاد دارند. حتی ایده آلیست‌ها نیز در زندگی و رفتار، رئالیست هستند، زیرا باید جهان خارج را موجود دانست تا بتوان کاری کرد و یا حتی سخنی گفت.
کلمه رئالیسم در طول تاریخ به معانی مختلفی غیر از معنایی که گفته شد، استعمال شده‌است. مهمترین این استعمال‌ها و کاربردها، معنایی است که در فلسفه مدرسی یا اسکولاستیک(Scholastic) رواج داشته‌است.
بعدها در رشته‌های مختلف هنر مانند ادبیات نیز سبک‌های رئالیستی و ایده آلیسمی به وجود آمد و سبک رئالیسم در مقابل سبک ایده آلیسم است. سبک رئالیسم یعنی سبک گفتن و نوشتن متکی بر نمودهای واقعی و اجتماعی. اما سبک ایده آلیسم عبارت است از سبک متکی به تخیلات شاعرانه گوینده یا نویسنده.
رئالیسم نوعی«واقع گرایی» است در رمان و نمایشنامه که خیال پردازی و فردگرایی رومانتیسم را از بین می‌برد و به مشاهدهٔ واقعیت‌های زندگی و تشخیص درست علل و عوامل و بیان تشریح و تجسم آنها می‌پردازد.
هدف حقیقی رئالیسم تشخیص تأثیر محیط و اجتماع در واقعیت‌های زندگی و تحلیل و شناساندن دقیق "تیپهاً یی است که در اجتماع معینی به وجود آمده‌است.


* اثبات‌گرایی
اثبات‌گرایی (یا پوزیتیویسم یا تحصل‌گرایی) به هر گونه نگرش ِ فلسفی که تنها شکلِ معتبر از اندیشه را متعلق به روش علمی بداند اطلاق می‌گردد.
اثبات‌گرایی اصطلاحی فلسفی است که حداقل به دو معنیِ متفاوت به کار رفته‌است. این اصطلاح در قرنِ هجدهم توسطِ فیلسوف و جامعه‌شناسِ فرانسوی آگوست کنت (Auguste Comte) ساخته و به کار رفته شد. کنت بر این باور بود که جبری تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرشِ دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل از اندیشه که باقی می‌ماند متعلق به اندیشهٔ قطعی (positive) و تجربی علم است. در این عصرِ جدیدِ تاریخ نهادهایِ اجتماعیِ مربوط به دین و فلسفه از بین خواهد رفت.


* پدیده‌شناسی
پدیده ­شناسی یا فنومنولوژی (به انگلیسی: Phenomenology) مکتب و روشی است که توسط ادموند هوسرل به هدف نظام‌بخشیدن به فلسفه و علوم انسانی پایه‌گذاری شده‌است. این مکتب به دنبال پژوهش و آگاهی مستقیم نسبت به تجربیات و مشاهدات، یا به عبارت دیگر نسبت به پدیدارهایی است که بی واسطه در تجربه ما ظاهر می‌شوند.
پدیده‌شناسی یکی از دو سنت بزرگ فلسفی سده بیستم است که با پیروان چون ماکس شلر، مارتین هیدگر، مرلوپونتی، سارتر، گادامر و پل ریکور فراسوی فلسفه در حوزه‌هایی چون جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و دیگر علوم انسانی کاربرد دارد.


* اردیسم
اردیسم (Orodism) به معنای ارزشمندی شادی است. این مکتب در مقابل غم دوستی و اندوه پرستی مطرح شد. این فلسفه می گوید شادی یک آرزو نیست جهان هدیه ایی است برای شاد زیستن است. اردیسم بر اساس افکار ارد بزرگ (Great Orod) در کتاب سرخ بنیان‌گذاری شده است .
اردیسم با تکیه بر شرایط و تجربه اجتماعی به تقدم شادی بر هر کُنش ساختاری اشاره دارد و شاد بودن را لازمه و پیش شرط هر رستاخیز و رشد اجتماعی می داند در این مکتب تامین آزادیهای فردی یک اصل می باشد و میهن دوستی یکی از سه شعار اصلی آن است . شعار اردیست ها ارزش گذاری بر سه مورد است : شادی ، آزادی و میهن . آنها این سه اصل را لازم و ملزوم هم برای رشد و ترقی جوامع می دانند .


* نسبی‌گرایی اخلاقی
نسبی‌گرایی اخلاقی نظریه مخالف خردگرایی اخلاقی است. نسبی‌گرایان اخلاقی معتقدند که انسان با استنتاج و استدلال نمی‌تواند اعتقادهای اخلاقی و سیاسی درست را کشف کند. نسبی‌گرایی اخلاقی اصولاً وجود هرگونه اعتقاد اخلاقی و سیاسی درست را رد می‌کند.
بنابر نسبی‌گرایی اخلاقی، چنین نیست که چیزی صرفاً درست یا نادرست باشد؛ بلکه ممکن است چیزی مطابق با جامعه‌ای درست و مطابق با جامعه‌ای دیگر نادرست باشد. نسبی‌گرایان معتقدند که قضاوت انسان درباره درستی و نادرستی به زمان و مکان و شرط‌های دیگری بستگی دارد. پیشوای نسبی‌گرایی اخلاقی در یونان باستان، پروتاگوراس بود.


* اگزیستانسیالیسم
اگزیستانسیالیسم (Existentialism) جریانی فلسفی و ادبی است که پایه آن بر آزادی فردی، مسوولیت و نیز نسبیت‌گرایی است. از دیدگاه اگزیستانسیالیستی، هر انسان، وجودی یگانه‌است که خودش روشن کننده سرنوشت خویش است.
اگزیستانسیالیسم از واژه اگزیستانس به معنای وجود بر گرفته می‌شود. سورن کی‌یرکگارد را نخستین اگزیستانسیالیست می‌نامند، میان «اگزیستانسیالیسم بی‌خدایی» و «اگزیستانسیالیسم مسیحی» تفاوت هست. از میان شناخته شده‌ترین اگزیستانسیالیست‌های مسیحی می‌توان از سورن کی‌یرکگارد ، گابریل مارسل، و کارل یاسپرس نام برد.
پس از جنگ جهانی دوم جریان تازه‌ای به راه افتاد که می‌توان آن را اگزیستانسیالیسم ادبی نام نهاد. از نمایندگان این جریان تازه می‌توان سیمون دوبووآر، ژان پل سارتر، آلبر کامو و بوری ویان را نام برد.


* ماتریالیسم
ماتریالیسم به معنای ماده‌گرایی فلسفی است. شاخه‌های مهم آن ماتریالیسم مکانیکی و ماتریالیسم دیالکتیک می‌باشد. ماتریالیسم مکانیک را فویرباخ بنیان‌گذاری کرد و ماتریالیسم دیالکتیک را مارکس.
ماتریالیسم با تکیه بر علوم و تجربه اجتماعی به تقدم ماده بر شعور باور دارد و ماده را واقعیت موجود خارج از ذهن انسان و مستقل از شعور بی نیاز از آفرینش و جاودانی می‌داند.


* تحلیلی
فلسفهٔ تحلیلی(Analytic philosophy) فلسفهٔ آکادمیک حاکم بر دانشگاه‌های کشورهای انگلیسی زبان (آنگلو-ساکسون) است. فلسفه تحلیلی را در مقابل فلسفه قاره‌ای یا فلسفه اروپایی قرار می‌دهند. بنیان‌گزاران اصلی فلسفه تحلیلی فیلسوفان کمبریج برتراند راسل و جرج ادوارد مور بودند. این دو از ریاضیدان و فیلسوف آلمانی گوتلوب فرگه تأثیر پذیرفته بودند. این گونه فلسفه بر روشن بودن، بامعنی بودن و ریاضی‌وار بودن جستارهای فلسفی تاکید فراوان دارد. و به تفکر مابعدالطبیعی سازنده به دیدهٔ شک یا دشمنی می‌نگرند. معتقدند که روش تحلیل خاصی وجود دارد که فلسفه فقط از آن طریق می‌تواند به نتایج مطمئن دست یابد تا حد زیادی از حل و فصل تدریجی مسائل فلسفی جانبداری می‌کنند. فیلسوفان تحلیلی قرن ۲۰ توجه خود را در اصل نه بر تصورات موجود در ذهن بلکه بر زبانی که اندیشیدن ذهنی از طریق آن بیان می‌شود معطوف داشته‌اند. برتراند راسل و جورج ادوارد مور فلسفهٔ تحلیلی را با به کار انداختن منطق جدید -که راسل سهم زیادی در آن داشته است- به عنوان ابزار تحلیل بنیاد نهادند. منطق و فلسفه زبان از همان ابتدا از بحثهای محوری فلسفه تحلیلی بودند. چند تفکر از بحثهای مربوط به زبان و منطق در فلسفه تحلیلی پدید آمد مانند پوزیتویسم منطقی، تجربه گرایی منطقی، اتمیسم منطقی، منطق‌گرایی و فلسفه زبان متعارف. فلسفه تحلیلی بعدها بحثهای وسیعی را در حوزه‌های زیر مطرح ساخت: فلسفه اخلاق (هر و مکی)، فلسفه سیاسی (جان رالز)، زیبایی شناسی (ریاچارد ولهایم)، فلسفه دین (الوین پلانتینگا)، فلسفه زبان (ساول کریپکی، هیلری پاتنم، کواین)، فلسفه ذهن (جیگون کیم، دیوید چالمرز، هیلری پاتنم). متافیزیک تحلیلی نیز اخیراً در کارهای فیلسوفانی همچون دیوید لوئیس و پیتر استراوسن شکل گرفته‌است.


* جبرگرایی
جبرگرایی، تعین‌گرایی یا دترمینیسم (determinism) یک موضوع فلسفی ست که بر طبق آن هر رویدادی از جمله شناخت، رفتار، تصمیمات و کنش‌های آدمی به صورت علی توسط یک زنجیرهٔ پیوسته‌ای از رخدادهای پیشین تعیین شده‌است. جبرگرایی را به شکل دیگری نیز می‌توان تعریف نمود: فرضیه‌ای که بر طبق آن در هر لحظه یک و تنها یک آیندهٔ فیزیکی ممکن و شدنی وجود دارد. در نتیجهٔ جدال‌های تاریخی بیشماری که بر سر مساله جبرگرایی صورت گرفته‌است دیدگاه‌های فلسفی گوناگونی در این باره وجود دارد.


* ساختارگرایی
ساختارگرایی (Structuralism) یکی از اندیش راه‌های رایج در علوم اجتماعی است. بر پایه این طرز فکر تعدادی ساختار باطنی و ناملموس، چارچوب اصلی در پشت پدیده‌های ظاهری اجتماع را تشکیل می‌دهند. روش ساختارگرایی در نیمه دوم سدهٔ بیستم از سوی تحلیلگران زبان، فرهنگ، فلسفهٔ ریاضی و جامعه به گونه‌ای گسترده بکار برده می‌شد. اندیشه‌های فردینان دو سوسور را می‌توان آغازگاه این مکتب دانست. هرچند پس از وی ساختارگرایی تنها به زبان‌شناسی محدود نشد و در راه‌های گوناگونی بکار گرفته شد و مانند دیگر جنبش‌های فرهنگی، اثرگذاری و بالندگی آن بسیار پیچیده است.
ساختارگرایی به دنبال راهی است برای شرح و گزارش پیوند درونی‌ای که از طریق آن معنایی در یک فرهنگ ساخته می‌شود. کاربرد دوم آن که به تازگی دیده شده است در فلسفهٔ ریاضی می‌باشد. بر پایهٔ اندیشهٔ ساختارگرا معنا در یک فرهنگ از راه پدیده‌ها و کارکردهای گوناگونی که سامانه معنایی را می‌سازند، بارها پدیدار می‌شود. ساختارگرایی می‌تواند به پژوهش در ساختارهای نشانه‌مندی مانند آیین‌های پرستش، بازیها، نوشتارهای ادبی و غیر ادبی، رسانه‌ها و هر چه که در آن معنایی از درون فرهنگی بدست آید، بپردازد و ساختار آن را بررسی نماید.


* پساساختارگرایی
پساساختارگرایی به مجموعه‌ای از افکار روشنفکرانه فیلسوفان اروپای غربی و جامعه‌شناسانی گفته می‌شود که با گرایشات فرانسوی، مطلب نوشته‌اند. تعریف دقیق این حرکت و تلخیص آن کار دشواری است ولی به شکل عمومی می‌توان گفت که افکار این دانشمندان، توسعه و پاسخ به ساختارگرایی بوده‌است و به همین دلیل پیشوند «پسا» را به آن اضافه کرده‌اند. پساساختارگرایی و پسامدرنیسم بعضاً به جای یکدیگر به‌کار می‌روند.
افرادی مانند ژاک دریدا و میشل فوکو از پیشگامان این مکتب فکری هستند که به نظر عده‌ای به شکل تنگاتنگی با پسامدرنیسم و پدیدارشناسی مرتبط است. این ارتباط تا حدی است که بعضی متفکران مدعی شده‌اند که پساساختارگرایی را می‌توان به شکلی صحیح پسا پدیدارشناسی نامید.


* اومانیسم
انسان‌گرایی (اومانیسم) (Humanism) مکتبی‌ست فکری که بر پایة آن انسان قادر به انجام هر کاری است و اصل و ریشه هر چیزی به انسان بر می‌گردد. واژه Humanism نهضت فرهنگی فکری است که در خلال دوران تجدید حیات فرهنگی (رنسانس) به دنبال ایجاد رغبت و تمایل جدید نسبت به آثار برجسته یونانی و رومی پدید آمده است. این واژه از واژه لاتینی Humus به معنی خاک یا زمین اخذ شده و از آغاز در مقابل دو امر قرار داشته است: الف)موجودات خاکی و مادی دیگر غیر از انسان، مانند حیوانات. deus Ldivus ب) مرتبه دیگر از هستی; یعنی مجردات در انتهای دوران باستان و در قرون وسطا، محققان و روحانیون، میان divinitas به معنی حوزه هایی از معرفت و فعالیت که از کتاب مقدس نشات می گرفت و ;humanitas یعنی حوزه هایی که به قضایای عملی زندگی دنیوی مربوط می شده است، فرق گذاشتند. و از آنجا که حوزه دوم، بخش اعظم الهام و مواد خام خود را از نوشته‌های رومی و به طور فزاینده یونان باستان می گرفت، مترجمان و آموزگاران این آثار که معمولاً ایتالیایی بودند خود را umanisti یا humanists نامیدند. انسان‌گرایی انسان را مالک همه هستی می‌داند و خاستگاه و فرجام همه‌چیز معرفی می‌کند.


* مکتب فرانکفورت
در تاریخ ۲۲٫۰۶٫۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت. این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ میلادی می‌باشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت می‌گرفت. این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی می‌نمود. یکی از معروفترین تألیفات آن به نام «دیالکتیک روشنگری» اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش تئودور آدورنو، می‌باشد.
پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی و اعضای یهودی مذهب آن، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد. در سال ۱۹۵۰ میلادی مجددأ به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارت‌اند از: هورکهایمر- آدورنو- اریک فروم- هربرت مارکوزه- فرانس نویمان - بنیامین.
نسل جوانتر مکتب فرانکفورت یورگن هابرماس و آلفرد شمیت هستند. این مکتب از آغاز سال‌های دهه ۶۰ میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منقدانه به فرضیه‌های علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشته‌است.

 

منبع : انجمن علمی ایران

http://forum.irpdf.com/thread-24297.html


۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

اردیسم و نگاه جهانیان به آن

اردیسم و نگاه جهانیان به آن


انجمن های دانشجویی واحد ری : اردیسم (Orodism)

Posted: 24 Oct 2010 08:50 PM PDT

اردیسم چیست ؟
"اردیسم" ، تلفظ انگلیسی آن "Orodism" می باشد به هشت اصل مهم در اندیشه های "ارد بزرگ" (اندیشمند و فیلسوف ایرانی) اشاره دارد . این هشت پند و اندرز ارد بزرگ به اعتقاد اردیست ها می تواند موجب ترقی و سعادت بشر با هر مرام و اندیشه ایی باشد . بارزترین مشخصه این اندیشه تاکید بر شادی است . شادزیستن را نخستین اندرز این تفکر می دانند . و معتقدند زندگی بدون شادی ارزشی ندارد . پس از شادی ، آزادی مهترین اصل اردیسم می باشد اردیستها زندگی بدون آزادی را شرم آور می دانند و بر ارزش آن پافشاری نموده اند اصول دیگر اردیسم به از خودگذشتگی ، کوشش خستگی ناپذیر ، ارزش نهادن به سرشت پاک آدمها ، پذیرفتن دشمنی دیگران و استفاده از این موج منفی برای هدفمندی در زندگی و یاد کردن بسیار از کردارهای نیک دیگران اشاره دارد . آخرین اصل فلسفه اردیسم ارزش نهادن بر میهن است . که می گوید : عشق به میهن نشان پاکی روان آدمی ست .

پیدایش اردیسم
اندیشه اردیسم ریشه در "کتاب سرخ" دارد ، کتاب سرخ نزدیک به هزار جمله و سخن حکیمانه ارد بزرگ است . این کتاب شامل 122 فرگرد (بخش) می باشد . در کتاب سرخ می توان دیدگاه های ارد بزرگ در مورد اکثر موضوعات حوزه علوم انسانی را مشاهده نمود . اما اگر دقیقتر شویم جریان عمومی اندیشه های ارد بزرگ را می توان خلاصه و خلاصه تر نمود . هشت اصل اردیسم شیره و عصاره باورهای ارد بزرگ است .

میهن پرستی و اردیسم

همیشه وطن دوستان نخستین همراهان اندیشه های ارد بزرگ بوده اند اردیست ها جملات ارد بزرگ در وصف میهن را به یاد دارند ، ارد بزرگ می گوید : ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند . بخش اصلی نظرات ارد بزرگ در مورد میهن را می توان در نظریه قاره کهن و فرگردهای میهن ، ارد و ایران کتاب سرخ ، به شکلی مدون مشاهده نمود .

دشمنان اردیست ها
پان های دو آتیشه با اندیشه های ارد بزرگ مشکل داشته و دارند پان تورکها و پان فارسهای افراطی ایران ، ترکیه ، آذربایجان و همچنین پشتونهای افراطی افغانستان با اردیستها دشمنی دیرینه دارند اندیشه های ارد بزرگ بخش بزرگی از حوزه تمدنی ایران زمین را در بر می گیرد . دشمنان اردیست ها می گویند ما این تکثر را نمی توانیم بپذیریم مگر آنکه اندیشه ما بزور حاکم شود . ارد بزرگ می گوید باید به زبانها و فرهنگ های همه این مناطق بها داد . مهم آن است که ما نکات مشترک بسیاری با بیست کشور حوزه تمدنی ایران داشته ، و می توانیم همانند قاره اروپا ، قاره ایی همگن از کشورهای حوزه تمدنی ایران تاسیس بنماییم . در نظریه قاره کهن ، ایران امروز همانند یونان ، نقشی مادر فرهنگی بر عهده خواهد داشت . ارد بزرگ از ایران اینگونه یاد می کند : "کشوری که زایشگاه اندیشه های فراست" . پان ها و پشتونها می گویند حوزه فرهنگی ایران (قاره کهن) باید تحت سیطره خودکامگی آنها باشد و البته این با روح همه گیر و آزادمنش حاکم بر نظریه قاره کهن سازگاری ندارد . بخشی از دشمنی پشتونهای افغانستان و پاکستان با ارد بزرگ بخاطر دشمنی با تاجیک های شمال افغانستان است . که این خود بحثی طولانی می طلبد . به همان نسبتی که پشتونها دشمن ارد بزرگ هستند ، تاجیکها و فارس زبانان افغانستان ، ازبکستان و تاجیکستان از دوستداران ارد بزرگ می باشند . مخالفین اردیسم می گویند ارد بزرگ دست پروده نظام و حاکمیت ایران است برای مشغول کردن اذهان جوانان ، اما این نظر را اردیستها رد می کنند و می گویند تا به امروز هیچ نشانی از همراهی دولتمردان با اندیشه های ارد بزرگ دیده نشده است . مثلا هشدارهای چند ساله ارد بزرگ در مورد همراهی اشتباه با نام "جاده ابریشم" (ارد بزرگ گفته است این "راه ایران" است و در بی طرفانه ترین شکل آن "راه فرهنگها") چندان جدی گرفته نشده است نظریه قاره کهن در وزارت خارجه و دستگاه مربوطه مورد بررسی قرار نگرفته است . خود ارد بزرگ هم هیچگاه در صدا و سیمای ایران دیده نشده است . جمع بندی اینها نشان می دهد ارد بزرگ تنها یک فیلسوف و اندیشمند ایرانی است فارغ از تعلق به مراکز قدرت .

اردیست ها چه کسانی هستند ؟
همراهان اردیسم را اغلب جوانانی تشکیل می دهند که دغدغه شادی و میهن دوستی دارند . اهل مدارا و میانه رو ، گریزان از بحث و جدل و در عین حال تعقل گرا می باشند . مهمترین خواستگاه اردیسم مراکز آموزشی و دانشگاهی است . هر چند می توان سالمندانی را دید که عاشقانه دوست اش دارند .


هشت اصل در فلسفه اُرُدیسم

1- اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست.
2- زندگی بدون آزادی ، شرم آور است.
3- تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد؛ این یک هنجار همیشگی است.
4- آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند.
5- رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست؛ کافیست کمی به خوی کودکی برگردیم.
6- دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد.
7- اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن.
8- عشق به میهن نشان پاکی روان آدمی ست.


ارد بزرگ ، اندیشمند و متفکر ایرانی ست . بیش از هزار جمله قصار و حکیمانه از او در کتاب سرخ گردآوری شده است . در هشت اصل اردیسم ، شیره و عصاره آن جملات در نظر گرفته شده است. شهدی که می تواند کام هر انسان آزاده ای را شیرین نماید.


برگرفته از :
http://www.deltacorp.ir/forum/showthread.php?tid=6179&page=last

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

اردیسم و نگاه جهانیان به آن

اردیسم و نگاه جهانیان به آن


مطالب گذشته

Posted: 23 Oct 2010 06:38 PM PDT

سایت لابی ایران سوئد Iran & Sweden : اردیسم

Posted: 23 Oct 2010 06:34 PM PDT

ارزش شادی در اردیسم Orodism

اردیسم در این مقطع زمانی می تواند یک جنبش فراگیر جهانی باشد .
جهانی که در کام هیولای توسعه و فناوری فرو افتاده و دائما به ما می گوید نسبت به دیروز عقب افتاده تریم . اردیسم می تواند راهی مناسب برای مبارزه با یاس و افسردگی عمومی باشد . چرا که پای بر شادی می کوبد . همان چیزی که با شنیدن آن بسیاری از ماها آه حسرت می کشیم و می گویم کاش شادی در کلبه ما نیز جای داشت .


برگرفته از :
http://tarmoo.activebb.net/montada-f2/topic-t3032.htm#18671

سایت اردیست ORODIST : شادی ، آزادی ، میهن

Posted: 23 Oct 2010 05:56 PM PDT

ارزش شادی در اردیسم Orodism
وقتی ارد بزرگ می گوید :  برآزندگان شادی را از بوته آتشدان پر اشک ، بیرون خواهند کشید .
پس شادی دور نیست باید روزنه های امید را پیدا کنیم باید با تلاش دوباره مسیر شادمانی را به زندگی خودمان باز کنیم و امیدوار باشیم
همانطور که ارد بزرگ می گوید : دارایی برآزندگان ، دلی سرشار از امید است به پهنه و گستره آسمانها .

برگرفته از :
http://orodist.blog132.fc2.com/blog-entry-8.html


سایت اردیسم Orodism : شادی ، آزادی ، میهن

Posted: 23 Oct 2010 05:47 PM PDT

اردیسم Orodism - Orodist

حمید مرزبان نوشته است :

در بین هشت اصل فلسفه اردیسم سه نکته شاخص وجود دارد که عبارتند از : شادی ، آزادی و میهن .
این سه، جوهره تفکر ارد بزرگ است . به نظر من بهتر است این سه کلمه شعار ما (اردیست ها) باشد . همه مردم ما به دنبال جرعه ایی شادی هستند آزادی را یک هدف همیشگی می دانند و میهن دوستی بخشی جدانشدنی از اندیشه همه ما ایرانیان بوده و هست . تلفیق این سه ، اکسیر آرامش و رشد روزافزون ما خواهد بود .
[[ شادی ، آزادی ، میهن ]]


برگرفته از :
http://orodism.blogspot.com/2010/10/blog-post_2678.html

انجمن دانشجویان دانشگاه خوارزمی(تربیت معلم تهران) : ارديسم (Ordism)

Posted: 23 Oct 2010 05:21 PM PDT

hami
کاربر خودمونی


  اردیسم چیست ؟
"اردیسم" ، تلفظ انگلیسی آن "Orodism" می باشد به هشت اصل مهم در اندیشه های "ارد بزرگ" (اندیشمند و فیلسوف ایرانی) اشاره دارد . این هشت پند و اندرز ارد بزرگ به اعتقاد اردیست ها می تواند موجب ترقی و سعادت بشر با هر مرام و اندیشه ایی باشد . بارزترین مشخصه این اندیشه تاکید بر شادی است . شادزیستن را نخستین اندرز این تفکر می دانند . و معتقدند زندگی بدون شادی ارزشی ندارد . پس از شادی ، آزادی مهترین اصل اردیسم می باشد اردیستها زندگی بدون آزادی را شرم آور می دانند و بر ارزش آن پافشاری نموده اند اصول دیگر اردیسم به از خودگذشتگی ، کوشش خستگی ناپذیر ، ارزش نهادن به سرشت پاک آدمها ، پذیرفتن دشمنی دیگران و استفاده از این موج منفی برای هدفمندی در زندگی و یاد کردن بسیار از کردارهای نیک دیگران اشاره دارد . آخرین اصل فلسفه اردیسم ارزش نهادن بر میهن است . که می گوید : عشق به میهن نشان پاکی روان آدمی ست .

پیدایش اردیسم
اندیشه اردیسم ریشه در "کتاب سرخ" دارد ، کتاب سرخ نزدیک به هزار جمله و سخن حکیمانه ارد بزرگ است . این کتاب شامل 122 فرگرد (بخش) می باشد . در کتاب سرخ می توان دیدگاه های ارد بزرگ در مورد اکثر موضوعات حوزه علوم انسانی را مشاهده نمود . اما اگر دقیقتر شویم جریان عمومی اندیشه های ارد بزرگ را می توان خلاصه و خلاصه تر نمود . هشت اصل اردیسم شیره و عصاره باورهای ارد بزرگ است .

میهن پرستی و اردیسم
همیشه وطن دوستان نخستین همراهان اندیشه های ارد بزرگ بوده اند اردیست ها جملات ارد بزرگ در وصف میهن را به یاد دارند ، ارد بزرگ می گوید : ستایش گران میهن ، زنان و مردان آزاده اند . بخش اصلی نظرات ارد بزرگ در مورد میهن را می توان در نظریه قاره کهن و فرگردهای میهن ، ارد و ایران کتاب سرخ ، به شکلی مدون مشاهده نمود .

دشمنان اردیست ها
پان های دو آتیشه با اندیشه های ارد بزرگ مشکل داشته و دارند پان تورکها و پان فارسهای افراطی ایران ، ترکیه ، آذربایجان و همچنین پشتونهای افراطی افغانستان با اردیستها دشمنی دیرینه دارند اندیشه های ارد بزرگ بخش بزرگی از حوزه تمدنی ایران زمین را در بر می گیرد . دشمنان اردیست ها می گویند ما این تکثر را نمی توانیم بپذیریم مگر آنکه اندیشه ما بزور حاکم شود . ارد بزرگ می گوید باید به زبانها و فرهنگ های همه این مناطق بها داد . مهم آن است که ما نکات مشترک بسیاری با بیست کشور حوزه تمدنی ایران داشته ، و می توانیم همانند قاره اروپا ، قاره ایی همگن از کشورهای حوزه تمدنی ایران تاسیس بنماییم . در نظریه قاره کهن ، ایران امروز همانند یونان ، نقشی مادر فرهنگی بر عهده خواهد داشت . ارد بزرگ از ایران اینگونه یاد می کند : "کشوری که زایشگاه اندیشه های فراست" . پان ها و پشتونها می گویند حوزه فرهنگی ایران (قاره کهن) باید تحت سیطره خودکامگی آنها باشد و البته این با روح همه گیر و آزادمنش حاکم بر نظریه قاره کهن سازگاری ندارد . بخشی از دشمنی پشتونهای افغانستان و پاکستان با ارد بزرگ بخاطر دشمنی با تاجیک های شمال افغانستان است . که این خود بحثی طولانی می طلبد . به همان نسبتی که پشتونها دشمن ارد بزرگ هستند ، تاجیکها و فارس زبانان افغانستان ، ازبکستان و تاجیکستان از دوستداران ارد بزرگ می باشند . مخالفین اردیسم می گویند ارد بزرگ دست پروده نظام و حاکمیت ایران است برای مشغول کردن اذهان جوانان ، اما این نظر را اردیستها رد می کنند و می گویند تا به امروز هیچ نشانی از همراهی دولتمردان با اندیشه های ارد بزرگ دیده نشده است . مثلا هشدارهای چند ساله ارد بزرگ در مورد همراهی اشتباه با نام "جاده ابریشم" (ارد بزرگ گفته است این "راه ایران" است و در بی طرفانه ترین شکل آن "راه فرهنگها") چندان جدی گرفته نشده است نظریه قاره کهن در وزارت خارجه و دستگاه مربوطه مورد بررسی قرار نگرفته است . خود ارد بزرگ هم هیچگاه در صدا و سیمای ایران دیده نشده است . جمع بندی اینها نشان می دهد ارد بزرگ تنها یک فیلسوف و اندیشمند ایرانی است فارغ از تعلق به مراکز قدرت .

اردیست ها چه کسانی هستند ؟
همراهان اردیسم را اغلب جوانانی تشکیل می دهند که دغدغه شادی و میهن دوستی دارند . اهل مدارا و میانه رو ، گریزان از بحث و جدل و در عین حال تعقل گرا می باشند . مهمترین خواستگاه اردیسم مراکز آموزشی و دانشگاهی است . هر چند می توان سالمندانی را دید که عاشقانه دوست اش دارند .


هشت اصل در فلسفه اُرُدیسم

1- اگر پایکوبی و شادی نباشد ، جهان را ارزش زیستن نیست.
2- زندگی بدون آزادی ، شرم آور است.
3- تا چیزی از دست ندهی چیز دیگری بدست نخواهی آورد؛ این یک هنجار همیشگی است.
4- آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند.
5- رسیدن به راستی و درستی چندان سخت و پیچیده نیست؛ کافیست کمی به خوی کودکی برگردیم.
6- دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند انگیزه زندگی می دهد.
7- اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن.
8- عشق به میهن نشان پاکی روان آدمی ست.


ارد بزرگ ، اندیشمند و متفکر ایرانی ست . بیش از هزار جمله قصار و حکیمانه از او در کتاب سرخ گردآوری شده است . در هشت اصل اردیسم ، شیره و عصاره آن جملات در نظر گرفته شده است. شهدی که می تواند کام هر انسان آزاده ای را شیرین نماید.

---------------------------------

پ.ن: از امروز من هم يك ارديست هستم.



shadi
مــدیــر بخش برنامه نویسی

معتقدند زندگی بدون شادی ارزشی ندارد.
(خودشیفته!!!)

اعضای خانواده ی من هم همگی اریدیست هستن جدی می گم... اصلاً طاقت دوری ِ من رو ندارن..
__________________



M conj
فروم باز


شما به عنوان یه اردیست درباره ی این جمله چه توضیحی دارید؟

آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند.

خوب یعنی چی یعنی حفظ آرامش در تمامی شرایط موجب لاابلی شدن میشه؟؟

چون من به 7 تاش اعتقاد داشتم الا این یکی به نظر من مهارت حفظ آرامش ته کلاسه
__________________



hami
کاربر خودمونی


اولاً كه به نظر من آدم آرامشش رو حفظ نمي كنه كه كلاس كارش بره بالا. مگه بيكاره؟ اين كارو مي كنه به خاطر اثري كه روي خودش داره.
ولي خب، موافقم كه حفظ آرامش خيلي خوبه.

بعدشم يه بار ديگه جمله رو با دقت بخونيد:
آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند.
نگفته بود حفظ آرامش. گفته "بودن در آرامش". منظور اينه كه انسان واقعي اوني نيست كه هيچ غمي نداره، هيچي آرامشش رو به هم نمي ريزه. نشنيدين كه "ز هشياران عالم هركه را ديدم غمي دارد"؟ خب، اين يعني اينكه هرچقدر ميزان درك و فهم انسان بالاتر باشه، غم و غصه هاي آدم هم بيشتر مي شه.
قبول ندارين؟
به عنوان يك ارديسم، ترجيح مي دم غم و غصه ها رو هم درك كنم، نه اينكه هميشه در آرامش باشم. و البته در عين درك اونها، سعي كنم آرامشم رو هم حفظ كنم.
__________________



winsome88
کاربر تازه وارد


دم همه اردیست ها گرم
نقل قول:
آنانیکه همیشه در آرامش هستند لاابالی ترین آدمهایند.
برداشت من از این جمله این بوده:
آرامش بدون شک خیلی خوبه و همه ما خواستار اونیم ولی آرامشی ارزش داره که خودت پایه گذارش باشی نه آرامشی که از قبل بوده،کسی که از اول در ناز و نعمت و آرامش زندگی میکنن آدم بی قیدو بندیه و همه چیزو بدون اینکه تلاش کنه میخواد، این آدم یقینا بعدها در زندگی با مشکل مواجه میشه...
نتیجه اینکه محاله یه آدم همیشه در آرامش باشه. یا اول سختی میکشه بعد به آرامش بعد از سختی میرسه یا اینکه اول سهل انگاره و در ناز و نعمته بعدش که وارد دورهای بعدی زندگی میشه با مشکل مواجه میشه که دیگه توانایی مبارزه نداره...
__________________



hami
کاربر خودمونی


نقل قول:
نوشته اصلی توسط winsome88 نمایش پست ها
برداشت من از این جمله این بوده:
آرامش بدون شک خیلی خوبه و همه ما خواستار اونیم ولی آرامشی ارزش داره که خودت پایه گذارش باشی نه آرامشی که از قبل بوده
برداشت خيلي قشنگي بود. ولي به نظر من محاله از اول آرامش وجود داشته باشه. چون آرامش چيزيه كه بعد از سختي حس مي كني. چطور ممكنه كسي كه از اول تو آرامش بوده، اصلاً اون رو حس كنه؟ 


برگرفته از :
http://forum.soku.ir/showthread.php?p=18312


۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

به كودكان خود در يادگيري علوم ياري دهيم



http://www.ccmr.cornell.edu/education/community/images/flst_000.jpg

دانش، شيوه اي براي شناخت جهان و زاويه و الگويي از تفكر است كه از همان نخستين سال هاي زندگي شكل مي گيرد. از اين رو، مشاركت والدين در آموزش علوم به كودكان اهميت زيادي دارد. خانواده هايي كه با هم در جهان كاوش مي كنند، متفكران علمي و دانش آموزان عالي و مطلوب پرورش مي دهند.
مهارت هاي علوم را آموزش دهيد
والدين با پرسيدن پرسش هاي نامحدود و صرف وقت مي توانند شوق آموختن را در فرزندانشان تقويت كنند.
۱) مشاهده: از فرزندان خود بخواهيد به جزئيات چيزها دقت كنند.
* «در شبكه تار عنكبوت چه شكل هايي مي بيني؟»
* « سطح اين دو قطعه سنگ را لمس كن. آيا تفاوتي حس مي كني؟»
۲) طبقه بندي: از فرزندانتان بخواهيد چيزها را براساس خصوصياتشان دسته بندي كنند.
* «بيا جوراب ها را براساس رنگشان طبقه بندي كنيم.»
* «فكر مي كني بهتر است اسباب بازي هايت را بر چه اساسي دسته بندي كنيم.»
۳) پيش بيني: در مورد نحوه رخ دادن پديده ها در پيرامون خود نظري را مطرح كنيد و آن را بيازماييد.
* «چه قدر طول مي كشد تا قطعه يخي كه در اين جا گذاشته ايم، آب شود؟»
* «اگر آن را در مكان ديگري بگذاريم، آيا ديرتر آب خواهد شد؟»
۴) اندازه گيري: از فرزندانتان بخواهيد دنياي پيرامونشان را به طور كمي ارزيابي كنند.
* «چه كسي كوتاه ترين قد را در خانواده دارد؟ به چه اندازه؟»
* «اتاق تو چند گام است؟ اتاق پذيرايي چه قدر؟»
مهارت هاي علوم را در همه جا مي توان تمرين كرد و بايد چنين كنيم. اما تحقيقات نشان داده اند كه ذهن بچه ها در محيط هاي متنوع بهتر رشد مي كند. هنگامي كه در محله خود گشتي مي زنيد، به فروشگاه خواروبار فروشي سر مي زنيد، به پارك مي رويد يا از پايگاه آتشنشاني محله خود بازديد مي كنيد، با فرزندتان گفت وگوي بازي داشته باشيد. براي پرورش تفكر علمي در فرزندانتان، سفرهاي كوتاه و كم هزينه اي به يك مزرعه يا صحرايي در حومه شهر ترتيب دهيد.
توقعات خود را بالا ببريد
آن چه كه به فرزندان خود مي گوييد مهم است، اما آنچه كه نبايد بگوييد ممكن است مهم تر باشد. والدين، اغلب نگرش ها و انتظارات خود را به طور مستقيم به فرزندانشان منتقل مي كنند. اگر به فرزندتان مي گوييد «من هيچگاه درس علوم را دوست نداشتم» يا «من بدترين نمراتم را در درس علوم گرفتم»، شما اين تصور را در او به وجود مي آوريد كه درس علوم خسته كننده يا مشكل است، يا بدتر از آن، او تصور مي كند شما كم كاري در درس علوم را از او مي پذيريد. از طرف ديگر، اگر شما بگوييد، «من خيلي دلم مي خواهد مي توانستم آن آزمايش را همراه شما انجام دهم» يا« من خيلي خوشحالم شما فرصت هايي داريد كه من آنها را از دست دادم»، شما درها را براي فرزندانتان باز مي كنيد.
البته، قرار نيست همه بچه ها در يك رشته علمي تخصص بگيرند. اما هر بچه اي بايد بتواند بزرگسالي شود كه سواد علمي دارد و همه بچه ها بايد بدانند اگر آنان علم را به عنوان يك حرفه برگزينند، مي توانند انسان هاي موفقي شوند. انتظارات والدين مي تواند نگرش هاي مثبتي در فرزندان ايجاد كند. فراموش نكنيد كه دخترها نيز به اندازه پسرها درباره علم كنجكاوند. براي دخترتان جعبه ابزار بخريد و به خاطر داشته باشيد كه علم اغلب با «ريخت وپاش» همراه است. ريخت وپاشي را كه از فعاليتي توأم با شور و شوق حاصل مي شود، با خروارها شلختگي مقايسه كنيد كه نتيجه بي توجهي و سهل انگاري است.
چند راهنمايي مفيد ديگر
http://teachingwithcontests.com/wp-content/uploads/2009/06/ls8_kids1-1.gif
* فرزندتان را به جدا كردن اجزاي يك ساعت، اسباب بازي يا لوازم كهنه منزل ترغيب كنيد و نگران آن نباشيد كه چگونه مي توان بار ديگر آنها را گرد هم آورد! نكات ايمني را به فرزندتان يادآوري كنيد. اگر لازم بود بر كار فرزندتان نظارت كنيد.
* راجع به مشاغل علمي با فرزندتان بحث و گفت وگو داشته باشيد. وقتي با كسي روبه رو مي شويد كه شغل علمي دارد، از فرزندتان بخواهيد تا درباره شغل او و آموزش هايي كه براي آن ضروري است، از او بپرسد.
* هیچ وقت مستقیما به کودکتان نگویید که باید فلان شغل را در آینده داشته باشی این کار تحمیلی مشقت بار برای کودک خواهد بود به قول ارد بزرگ : هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد .
* همراه فرزندتان از يك مركز علمي، موزه يا باغ وحش بازديد كنيد و به او امكان دهيد در حين لذت بردن از بازديد، خودش به كند و كاو در محيط بپردازد و در يك فرايند علمي شركت كند.
به فرآيند آموزش علوم در مدرسه كمك كنيد
كلاس درس، مانند جهاني كوچك است. با وجود اين، حتي بهترين كلاس ها نمي توانند محيط كاملي براي آموزش علوم فراهم سازند. از اين رو، والدين بايد در تقويت آموزش علوم در مدرسه فرزندشان فعالانه شركت كنند.
* راجع به كلاس علوم با فرزندتان صحبت كنيد. سعي كنيد براي بحث پيرامون درس هاي مدرسه در خانه، راهي پيدا كنيد. اگر مثالي به ذهنتان نمي رسد، از معلم فرزندتان راهنمايي بخواهيد. در اغلب كتاب هاي درسي فعاليت هايي گنجانده شده است كه در انجام آنها مي توانيد به فرزندتان كمك كنيد. روي اينترنت، در كتاب هاي كمك آموزشي و مجلات آموزشي، فعاليت هاي مناسبي را مي توانيد پيدا كنيد.
* در همايش هايي كه در مدرسه برگزار مي شود، فعالانه شركت كنيد تا از كم و كيف برنامه هاي آموزشي و امكانات مدرسه آگاه شويد. براي اين كار، زمان كافي اختصاص دهيد و هر طور كه مي توانيد از برنامه هاي آموزشي حمايت كنيد.
* در جامعه خود عضو فعالي باشيد. با انتشار اين پيام به مدارس كمك كنيد: كسي كه سواد علمي دارد، به ساختن پايه هاي اقتصادي جامعه اش كمك مي كند. از اين رو، سرمايه گذاري براي بهبود كيفيت آموزش علوم، بهترين سرمايه گذاري است.
* به بازديدهايي كه مدرسه از مراكزي ترتيب مي دهد كه به نحوي با درس علوم مرتبط هستند، كمك كنيد. اگر كسي را مي شناسيد كه شغل علمي دارد، براي آشنايي بچه ها با نحوه استفاده از علم در حرفه هاي مختلف، با هماهنگي مدرسه از او براي سخنراني و بحث و گفت وگو در كلاس علوم دعوت كنيد.
برداشت هاي خود را از علم تصحيح كنيد
۱) علم مشكل است.
دانستن همه حقايق علم سخت است. اما علم فقط حقايق نيست. علم شيوه نگرش به جهان پيرامونمان و حل كردن مسايل است. همه بايد علمي رفتار كنيم! از اين رو «علمي بودن» يك فعاليت خانوادگي بزرگ است.
۲) براي آموزش علم به فرزندتان به اطلاعات زيادي نياز داريد.
چه خوب است بگوييم، «من نمي دانم. بيا با هم جوابش را پيدا كنيم.» اين سخن در بيشتر مواقع بهتر از آن است كه بگوييم، «من جواب را مي دانم، بيا به تو بگويم.»
۳) علم به تجهيزات نياز دارد.
علم براي همه جاست! مهارت هاي علم را در هر محيطي، از جمله آشپزخانه يا پارك مي توان تمرين كرد. براي شروع، بهترين كار گفت وگوست. والديني كه از فرزندان خود پرسش هاي بازي مي پرسند (يعني پرسش هايي كه فقط يك پاسخ درست ندارند) و كساني كه به دقت به پاسخ هاي فرزندانشان گوش فرامي دهند، اساسي ترين مهارت ها را براي دانشمندان جوان پي ريزي مي كنند.
۴) مهارت هاي علوم را بايد پس از مهارت هاي خواندن آموزش داد.
براي ترغيب بچه ها به علم، والدين و معلمان بايد دست به دست هم دهند تا همراه با فرصت هايي كه براي خواندن فراهم مي سازند، مباني تجربه هاي علمي را در آنان پرورش دهند. در دوران پيش از دبستان، از طريق مهارت هاي علمي بهتر مي توان علم را به كودكان آموزش داد تا از طريق مطالعه. آموختن پيرامون علم مي تواند بچه ها را به خواندن نيز ترغيب كند.


برگرفته از سایت مقالات با ارزش
http://maghaalaat.blogspot.com

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

Poshtekar & Kar

همت مضاعف ، كار مضاعف در کلام بزرگان


اشخاص بزرگ و با همت به كوه مانند، هر چه به ايشان نزديك شوي عظمت و ابهت آنان بر تو معلوم شود و مردم پست و دون همانند سراب مانند كه چون كمي به آنان نزديك شوي به زودي پستي و ناچيزي خود را بر تو آشكار سازند. « گوته »

ایرانیان هرگاه پُشتکار داشته اند شگفتی ها آفریده اند . « ارد بزرگ »

صاحب همت در پيچ و خم هاي زندگي هيچ گاه با درماندگي روبرو نخواهد شد. « ناپلئون »
 
آنان که مدام دل نگران ناتوانان هستند هیچ گاه نمی توانند ناتوانی را نجات بخشند ! با اشک ریختن ما ، آنها توانا نمی شوند باید توانا شد و آنگاه آستین همت بالا زد . « ارد بزرگ »
 
هر که در سيرت و رفتار پيشينيان نظر کند ، متذکر مي شود تا چه اندازه از همت مردان واپس مانده است . « همدون قصار »

کار ، بهترین تسکین دهنده ، افکار پریشان ، و غم است . « ارد بزرگ »

آغاز هر كار مهمترين قسمت آن است . « افلاطون »

براي پيشرفت سه چيز لازم است: اول پشتکار، دوم پشتکار، سوم پشتکار. « لرد آويبوري »

در پشت هیچ در بسته ای ننشینید  تا روزی باز شود . راه کار دیگری جستجو کنید  و اگر نیافتید همان در را بشکنید . « ارد بزرگ »

داشتن پشتکار ، تفاوت ظريف بين شکست و کاميابي است. « سارنف »

پشتکار گوهر مردان و زنان فرهمند است . « ارد بزرگ »

مردانگي تنها به مرد بودن نيست ؛ به همت و گذشت است. « هگل »



منبع : http://sokhan.sepehrblog.ir/more-18230.html

برچسب ها :
 کار و تلاش از دیدگاه بزرگان ,همت و کار از نگاه بزرگان , همت مضاعف ، كار مضاعف در سخن بزرگان , همت مضاعف ، كار مضاعف از نگاه بزرگان , همت مضاعف ، كار مضاعف در اندیشه بزرگان
, اندیشمندان ، فلاسفه و دانشمندان


   Weight Loss Program
Lose up to 20 lbs in one month with a new diet. Click here.
Click Here For More Information
 

۱۳۸۹ فروردین ۷, شنبه

Ostad Farzaneh Shida

گفتگویی پیرامون کتاب یازده جلدی بعد سوم آرمان نامه با استاد فرزانه شیدا



بانو فرزانه شیدا نخستین سئوال من در مورد کتاب " بعد سوم آرمان نامه " است .

این کتاب که به حق یک شاهکار پژوهشی نیز هست آیا توانست در نهایت آرامانهای فکری شما را برآورده سازد و شما توانستید با بررسی سخنان فیلسوف یگانه ایی همانند ارد بزرگ رازهای درونتان را جلوگر سازید ؟

_ بله , درنوشتن این کتاب ونشان دادن آرمانها واندیشه هایم بسیار خودرا موفق میدانم وازاین بابت راضی هستم چراکه نزدیکی افکار شخصی من ,با اندیشه های ارزشمند اُردبزرگ ,بسیارمرا یاری نمود تا توانائی آنرا داشته باشم تا از تجربیات وزندگی خود درنوشتن این کتاب بهره برداری کرده وبنوعی نیز فکرمیکنم بسیاری از آرمانهای فکریم دراین کتاب مشهود باشد وهمچنین نمونه هائی ازاندیشه هائی من در رابطه با زندگی , انسان , امید وآرزو , دریکایک فرگردها نیز عنوان شده است.


کدام بخش از 113 فرگرد ارد بزرگ برای شما جذابتر بود و چرا ؟
کدام فرمان ارد بزرگ از 745 فرمان موجود در آرمان نامه حاوی آمیختگی بیشتری در وجود شماست ؟

درجائی خواندم که از فرگردهای ارد بزرگ, زبیاترین وبااحساس ترین آن "فرگرد میهن" بوده است اما نظر شخصی من این است که "بسیاری "از فرگردهای ارد بزرگ شامل چنین احساسی بوده است ونه تنها فرگرد میهن بلکه از لحاظ آمیختگی با احساسم ,اگر بعنوان شاعر به آن نگاه کنم تمامی فرگردهای احساسی ایشان ,مملو از احساساتی دوست داشتنی ودلنشین بود از جمله" "فرگرد آرمان " ,"فرگرد عشق ", "فرگرد آرزو ,"فرگرد امید" ,"فرگرد باران ",وبسیاری از دیگر فرگردها را که بسیار دلپذیر ودوست داشتنی میدیدم وهمراه با احساسی عمیق وشاعرانه هریک از آنان را به تحریر درآوردم واز دیدگاه" اندیشه" اگر به فرگردها نگاه کنم فرگرد "آدمی", "فرگرد ریشه ها" , "فرگرد ساختار"...درواقع انقدر با فرگردها همدلی وهماهنگی احساس میکنم ,که میتوانم بگویم تمامی آنها را هریک بگونه ی خود دوست داشته ام وفکرمیکنم یکی بدون دیگر کامل بنظر نمیرسد وباید هریکی را درکنار آن دیگری داشته باشیم تا مجموعه ای درست از اندیشه های ناب اُرد بزرگ را درفکر ودل خود بطور کامل ,جمع کرده باشیم واستفاده ای مثبت از آنها ببریم .


یک مخاطب برای فهم بیشتر اندیشه های ارد بزرگ ، به نظر شما باید چه پیش زمینه هایی را بیشتر داشته باشد ؟

بنظرم آشنائی با سخنان دیگر بزرگان , میتواند زمینه ی خوبی برای درک بهتر اندیشه های اُرد بزرگ باشد چراکه درمقام مقایسه نیز میتوان دریافت که ایشان فیلسوفی کامل وبدون نقص هستند که اندیشه های ارزشمند ایشان را میتوان با خاطری راحت واسوده آئین زندگی خود نمود واز ان استفاده ای بهینه برای زندگی برد.


سروده های بسیاری از شما در کتاب 11 جلدی بعد سوم آرمان نامه وجود دارد .... در مورد آنها بنویسید و بگویید کدام یک را بیشتر دوست دارید

اشعاری که از مجموعه اشعار من در کتاب بعُد سوم ارمان نامه بیاری گرفته شد براساس نام فرگردها واندیشه های اُرد بزرگ انتخاب شد ودرجائی که احساس میکردم شعرم قادر به گویایی بهتر مطلب در تفسیرهایم می باشد در میان هر فرگرد از این اشعار استفاده میکردم ودرمجموع باید بگویم هرشاعری با دل, تمامی اشعار خود را دوست میدارد, بخصوصا ز آنجهت که اشعارمن یک به یک نمودار وخاطرات زندگی من هستند ودرکل شعری نیست که من برای تفنن گفته باشم وهریک رانیز بر اساس احساسی, در خاطره ای ,یا اتفاق و رویدادی درزندگیم مینوشتم وهمچنان نیزمعتقدم :"قلم من زبان دل من است و اشعار من گویای اسرار درونی من" .لذا هر شعری را شما نام ببرید خاطره ای ازآن دارم وبنوعی آنرا زندگی کرده ام ومیتوانم بگویم نمونه ی فرگردها نمودار زندگی من نیز بود که ازهریک خاطره ها وتجربیاتی را با دل ومغز خود کشیده ومیکشم ومتاسفانه درانتخاب واقعا قادر نیستم دست بروی یکی ازاین اشعار نهاده بگویم این بهترین یا عزیزترین شعر من از اشعار بسیار قدیمی من باغ زندگی را همیشه دوست داشته ام از اشعار جدید سالیان اخیر"غربتی بیش نبود", " باورم کن"وبه شیدائی کسی فرزانه ات نیست را همیشه بسیار دوست داشته ام.


در طی صدها روز و شبی که این کتاب نفیس را می نوشتید یقینا با خاطرات بسیاری روبرو بوده اید آیا می شود یکی از آنها را برای مخاطبین ما بازگونمایید ؟

در خاتمه ی کتاب نمونه هائی از خاطرات دوره نوشتن را بازگو کرده ام اما جالبترین ان این بود که با خود نیت کرده بودم که درست لحظه ی تحویل سال 1389 من اخرین نقطه را بروی اخرین نوشته ی این کتاب بگذارم ولزومی نداشته باشد که یک کلمه به آن اضافه کنم وبطورکامل "آن نقطه" دقیقا" نقطه ی پایان کتاب من باشد". تا بعنوان هدیه ای به جناب استاد امیر همدانی آنرا تقدیم دارم وبه همین علت سه شبانه روز نخوابیدم تا نقطه آخر درست موقع تحویل سال زده شد وکتاب بپایان رسیدومن برعهد خود با دلم ماندم این برایم خاطره قشنگی از تلاش وسروقت بودن بود که توانستم به گونه ای کار کنم که حتی یک لحظه قبل یا بعد ساعت اعلام تحویل سال نباشد وچنین نیز شد.من انرا درست سر تحویل سال تمام کرده بودم.عهدی که با ایشان بسته بودم که اولین روزسال کتاب بصورت سراسری منتشر شودوکتاب روز نخست سال تکمیل وکامل وآماده بود.


فرزانه شیدا را تا کنون بسیاری به عنوان یک شاعر برجسته ایرانی می شناختن ، اما در کتاب بعد سوم ما شاهد یک اندیشمند و آموزگار بزرگ اخلاق هستیم ، آیا باید برای شاعر شدن فلسفه و جامعه شناسی خواند؟ به نظر شما در حال حاضر یک شاعر نوپا چه مقدماتی را باید طی کند ؟

این نظر لطف شماست برای من بعنوان یک شاعرونویسنده این افتخار بزرگی بود که قادر باشم که تجربیات زندگی خودرا درلابلای این فرگردها بکار گرفته آنچه آموخته یادرطول زندگی دیده ویاد گرفته بودم را,در فرگردهای اُرد بزرگ دراختیار علاقمندان نیز قرار دهم تا,شاید که مددی باشد درادامه راه زندگی وساختاری دوباره بر اندیشه هایی مردمی , با دیدگاه شاعری دورازوطن که زندگی متفاوتی را نسبت به زندگی در داخل ایران ازسرگذرانده بود وهمین باعث میشد که آموخته هائی داشته باشم که فکر نمیکردم روزی بکارم بیاید ,اما دراین کتاب بسیار ازتمامی آنها استفاده کردم.ودررابطه بااینکه یک شاعر درمجموعِ دانش خود چه علومی را باید بداند معتقدم قلم آنقدر ارزشمنداست که باید آنکه آنرا بدست میگیرد بسیار بر اطلاعات علمی خود حتی روزانه بیافزایدوعلومی چون جامعه شناسی, انسان شناسی, فلسفه ومنطق ,عرفان, متافیزیک اشنائی با دیگر ادیان بسیار میتواند قلم انسان را قوی وقدرتمند کند تا آنچه بعنوان شاعر ونویسنده مینویسیم تنها قافیه بندی وتکنیک شعری نباشد بلکه درعین داشتن احساسی که از درون آدمی متبلور میشود درخود اندیشه ای براساس علوم را نیز دارا باشد. البته من بسیار راه درپیش دارم تا خود را اندیشمند بخوانم وبسیار علومیست که هنوز گذرعمر اجازه آنرا نداده است که برتمامی آنها تسلط داشته باشم اما علاقمندیهایم به علوم مختلف یاری بسیاری به من کرده است تا درنوشتن کتاب" بعُد سوم آرمان نامه" خود را موفق بدانم وفکر میکنم وظیفه شاعران ونویسندگان است که بر علم خویش افزوده وقتی قلم را بکار میگیرند ,نه تنها دل را درمیان گذاشته باشند,بلکه نیاز جامعه به علوم را نیز درک کنند تا توانائی انرا نیز داشته باشند که نوشته وشعر وتحریری را دراختیار جامعه بگذارند که در کلام آن چیزی برای گفتن ویا یادگیری وجود داشته باشد واگر صرفاجنبه احساسی دارد نیز احساس را بگونه ای نوشته وبسرایند که درخور وهمپای احساس عاطفی وقلبی ارزشمند انسانها باشد وگویای بهترین شکل احساس خویش درقالب واژه ها.


از ارد بزرگ برایمان بگویید ....مسلما کسی که هزاران صفحه در مورد چنین شخصیتی مهمی مطلب نوشته باشد شناختش بالاتر از هر کس دیگریست . آنهم استادی نظیر شما ، مشتاقیم نظرات شما را در این ارتباط بشنویم ؟

برای معرفی فیلسوف عزیز کشورمان اُرد بزرگ نوشته ها , مقاله ها وکتب بسیاری را شاهد بوده ایم من درجایگاه نویسنده ی کتاب بعد سوم آرمان نامه معتقدم اُرد بزرگ اسطوره بزرگی در زندگی ماست که نسل های آینده نیز همواره و همیشه ایشان را الگوی زندگی خویش قرار خواهند داد و این خوشبختی بزرگی بود که نسل ما شاهد حضور چنین اندیشمند باارزشی درمیان مردم ایران بود که مسلما افتخار امروز وفردای و درنسل های آینده نیز خواهد بود ، ومن افتخار می کنم که نویسنده ی کتابی با نام ایشان بودم , چه برسد به تمامی فرگردها وپندها وافکار این بزرگمرد تاریخ ایران وجهان وامید سرافرازی وسلامتی وشادی ایشان را نیز دارم.


در ابتدای جلد یازده شما شعری است از شما با عنوان ارد بزرگ ، این شعر بسیار مورد استقبال قرار گرفته ، بغیر از جنبه های زیبای شناسانه و ادبی این اثر جاودانه فکر می کنید چرا این قدر بر دلها نشسته است ؟

شاید چون همیشه گفته اند:" آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ",این شعر سروده ای بود سرشار ازتمامی احساسات قلبی من وبراستی درنوشتن آن بسیار قطره اشکی را بر چهره شاهد بودم و فکرمیکنم این اشکها ,ودرون پرازاحساسی که در سرودن این شعر داشته ام بی تاثیر برکلام شعر نبوده باشد واگر شعر موفقی بود ازآنرا بود که برای من هرگز اشعارمن به معنی تنها شعری سرودن یاساختن شعری نیست , بلکه شعر برای من بانام شعری آن برای من یعنی دل واحساس عمیق درونی من نسبت به آن مطلب است وازانجا که اُرد بزرگ را بسیار دوست میدارم این شعر کمترین چیزی بود که بایشان میتوانستم با تمامی احساس درونیم تقدیم کنم تا شاید بدین وسیله ارج وارزش ایشان را به همگان نشان داده باشم وهمچنین احساس واندیشه خود را نسبت به اُرد بزرگ فیلسوف عزیز ودوست داشتنی ایران.


بانو فرزانه شیدا امروز پس از سی سال سرایندگی و داشتن محبوبیت بین ایرانیان داخل و خارج از کشور فکر می کنید ادبیات ما به کدام سو می رود ؟ شما به کدام دسته از ادبای ما باور دارید آنهایی که در درون خود غوطه ورند و خود را وصف می کنند و یا آنهایی که پیشرویند و آینده ایی بهتر را نوید می دهند ؟

شعر وادب وادبیات ایران انقدر ارزشمند است که معتقدم هر شاعری به هر سبکی که قلم را بدست می گیرد باید خود را سرباز ایران و نگهبان ایران وایرانی ببیند , لذا درهر زمینه ای چه شاعر باشیم چه نویسنده درجائی که قلم دردست ماست باید خود را مسئول وموظف به این بدانیم که با نهاد ودلی پاک و درراه درستی و راستی وبا صداقت و داشتن شرف ملی بنویسیم . این وظیفه ایرانی است که همواره خود را فرزند وطن ونگهبان ایران خود بداند ودرمقام شاعری نیز این وظیفه سنگین تر وبار مسئولیت آن نیز پربارتر میگردد وشاعرانی را دوست دارم که شعر را برای دل واحساس وقلبها واندیشه هایی مینویسند که هدف ایشان خوشبختی وشادی تمامی انسانهاست نه فقط خود وزندگی شخصی خود وشهرت مختص به خود که این خودخواهی ست .چرا که شاعر وقلم متعلق به مردم هستند.



توصیه شما برای دختران و پسران ایرانی که تازه پا به عرصه شعر و ادب نهاده اند چیست ؟

توصیه میکنم بر دانش خود افزوده ، سازنده شعر نباشند ! سراینده ی شعر باشند بین این دو تفاوتی بسیار موجود است شاعری که ازدل مینویسد چشمه ی احساس او گاه نیمه شب او را ازخواب بیدار میکند وتا نوشتن اخرین مصرع وبیت آرام نمیگیرد ولی ان کسی که دفتری پیش رومیگذارد ومیگوید: الان میخواهم شعر بگویم! آنقدرها که خیال میکند شاعر نیست ,حتی اگر به تمامی تکنیک وفنون شعری وعروض وقافیه نیز تسلط کافی داشته باشد حتی اگر تااخرین مدارج دانشگاهی ادبیات ایران وجهان را پشت سر گذاشته باشد.در واقع شعری شعر است که ازدرون بجوشد وبیخبر بیاید ودرسینه ی سفید دفتری نقش ببندد این شعر بی شک زیباترین واثرگذارترین شعرو سروده ای خواهد بود که انسان میخواند وبسیار نیز ازاین نوع اشعار درتاریخ دیروز وامروز ادبیات ایران وجهان هست که میتوان نام برد لذا اول دل روشن کنید ودانش را آویزه وچراغ دل کرده ,سپس شاعر باشیدواگر از نوجوانی تبلور شعر را درخود دیده وشاهد بودید بردانش خود بیشتر وبیشتر بیافزائید چراکه شعری که از دلی دانا برخیزد معنی احساس وعشق ومحبت و...را نیز با تمامی وجود بیشتراز پبش احساس میکند انگاه شاعری موفق ومردمی خواهید بود .که امید شاهد چنین جوانانی در عرصه ی شعر وادبیات ایران نیز باشیم



   Diet Help
Want to lose weight? Click here for diet help and solutions.
Click Here For More Information
 

15

پایان اشعار استاد فرزانه شیدا درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اردبزرگ

کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه     شیدا"


اشعار استاد فرزانه شیدا
درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ
بخش پانزدهم(۱۵)

___ کوچه های رفتن ___
اگر من من بودم
در کوچه های زندگی
اگر تو بودی
در کوچه های گذر
هیچگاه زندگی
اینگونه دلتنگ نبود
وهر گز گذر فصلها
اینچنین
بی رنگ نمیشد.
ـــــ‌۱۳۸۲ / فرزانه شیداـــــ
۲
_____ سرنوشت______
دوباره قرعه ء تقدیر شیاد
بنام این منه سرگشته افتاد
دوباره من شدم قربانی او
که ویران دل کند مارازبنیاد
دوباره این جهان مردم آزار
در آورده صدایم را به فریاد
دوباره گوشه گیر غم رفته
به حوری شد اسیر ظلم وبیداد
دوباره تا که آرامی گرفتم
به خشمی بر دلم حرمان فرستاد
دوباره خشم خود برمن گرفته
دوباره کرده از ویران دلم یاد
دوباره چشم بر ویرانه دارد
مبادا یاوری آید به آباد
دوباره در رهم دامی نهاده
که خود صیدم کندمانند صیاد
نمیخواهد که آبادی بگیرم
چو خود اینسان مرا ویرانیم داد
مرا هر دم به اندوهی کشاند
مبادا لحظه ای این دل شودشاد
مرا ویرانه بهترمی پسندد
چو خود بنیاد این ویرانه بنهاد
اسارتهای دل خشنودی اوست
نباید دل شود از غصه آزاد
و میدانم به تزویر خودش بود
اگر در قرعه اش نام من افتاد
خدایا بس دگر رنج و عذابم
زاین دنیای ظالم...آه.. فریادددددد
_______۱۳۶۲/ف.شیدا___
۳
____ " کدام ...؟" _____
سالهاست بهارم را
به خزان فروخته ام
و رشته رشته موهایم را
به خاطرات برف
وگرمای تنم را
به سردی زمستان اندوه
گذرم از جاده های بهاری
به تابستان زندگی
چه زودگذر بوده است
من آخر صاحبش نبوده ام
و همچنان در جاده های زندگی
که براه برفیء زمستانی اندوه
میرسد.... در تکرار تکرارها
درمانده ام
کدامین صدا را باید شنید
صدای درونم را
که میپرسد: بیاد داری
یا صدائی را که میگوید
ز خاطر ببر
کدامین صدا را خواهم شنید
بکدامین گوش فراخواهم داد
در آینده ... فرداها
در کدامین جاده ها
چه خواهم کرد.....نمیدانم
آرامشم کجاست؟! ...نمیدانم
کدامین ره به جاده بهار
خواهد رسید
وقتی که نگاه مغموم است؟
اردیبهشت ۱۳۸۳ چهارشنبه
ـــــ فرزانه شیدا ــــ
۴
● صدای زندگی ...●
درصدای باران
یا صدای باد
در خش خش برگها
تا کاغذی رها در هوا
در صدای رود یا نوای موج
در چهچهه مرغ های بهاری
یا در همهمه هائی
کوچه وخیابان
آنچه همه در پی آنیم
صدای زندگیست
مانده ام با کدامین نوا
در کدامین صدا
وتا کجا میشود
دلخوش بود
مانده ام
در کشاکش بودن
دلم را در کدامین خرابه
پنهان کنم
تا درناله های پر طپش قلبم
ازپا نیافتم
و باز بشنوم نوای زندگی را
که دوراست از صدای دل
دورتر ازمن و حتی بودنم
بر جای مانده ام
فرو رفته در خویش
مانده در سکوتی دردآور
بسته لب در آروزی سخن
چگونه تاب آورم
زیستن را
آه غم هرروز چون پیچکی
در دلم می پیچد
نفس تنگ میشود
بیقراری دلم را
لرزان میکند
بی تاب میشوم
و میخواهم در صدای باد
در صدائی از زندگی
خود را فراموش کنم
تو چه میدانی چقدر سخت است
در دور دست آه کشیدن
و بی هیچ رسیدنی راه پوئیدن
و باز هیچ...هیچ ...هیچ
ایکاش اینگونه نبود
جمعه، 14 اردیبهشت، 1386
¤سروده ی : فرزانه شیدا¤
۵ ●
___درانتظار چه...؟!___
اینهمه بردر میخانه نشستیم, چه شد؟
بغض دل, بر لب پیمانه شکستیم ,چه شد؟
از خود ودیر مغان گاه گُسستیم ,چه شد؟
عهد با دلبر جانانه که بستیم ,چه شد؟

اینهمه از سر تدبیر وخرد نیز نبود
بر همه هستی ما شور دل انگیز نبود
غم بدل, پای کشان ,رفته شکستیم ,چه شد؟
زندگی غیر همان, درد غم انگیز نبود

قدرِ دانائی خود هیچ ندانیم چرا ؟
بی خرد, پای,دراین دشت کشانیم چرا؟
ناتوان ازچه شده قلب ودل ودیده ی ما ؟
دیده ودل ز چه بر نور خدائی نرسانیم؟ چرا؟

«عقل » ما را , به در خانِ خدا میخواند
«چون خدا, عقل وخرد داده , خود او میداند
اشرف روی زمینیم!... چرا منتظریم؟!
تا به کی «عمر» مگر روی زمین میماند؟!

این پریشانی ما, از سَر نادانی ماست
ناتوان بودن ما ,در َسر انسانی ماست
تا نباشد خردی ,عقل کجا راه برد؟ !
بی خرد ماندنِ ما, مایه ی ویرانی ماست

جان من ! جام مّی وساقی وجانانه کجاست
تا نباشد دلخوش , لذت پیمانه کجاست؟
ما دراین میکده , گر, خوار نشینیم , رواست
بی وضوِدل وجان,لذت ِمستانه, کجاست؟

بّه که برپا شده در راه دگر پای نهیم
وندرین غصه سرا بّه که زغمها برهیم
بی خدا ,کوردلی , با دل وچشم ونگهیم
بّه که درروح وروان ,« عشق خدا » جا بدهیم
_____ فرزانه شیدا /1388____
۶ ●
¤ غزلی باید ساخت ¤
غزلی باید ساخت تا
بگوید منو دل تنهائیم
تا بگوید زغم واشک ونیاز
تا بگوید زچه رو دردل شب
"آه" ماتم زده ای
از دل سوخته برمیخیزد
و به همراه سرشک
در کف و دامن تومیریزد

غزلی باید ساخت
از شکستن در راه
و نشستن غمناک
و به تنهائی دل
خیره شدن
غرلی باید ساخت ...
غزلی باید ساخت
¤ سروده فرزانه شیدا/1386¤
۷ ●
¤ شیشه ی دل ¤
امروز به با غ نظر می کنم ولی
درگوشه های دلم، خار غم بسی است
هرروز بر سر این شیشه ی دلم
پیوسته سنگ جفا ،دست هرکسی ست
گویا بنام زندگی اندر مسیر عمر
تا هست وهست ساز خموشی بوّد روا
درگوشه ای که دلم نغمه می زند
بازهم منم به خموشی چه بیصدا
شنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۷
____سروده فرزانه شیدا___
۸ ●
_____ نگاه از ..____
دل را روشنی بخش
و از ورای آن بنگر
زیبا خواهد بود
دیدنی
با امیدِدیدارِزیبائی
بوسه های طبیعت
بر تن نرم زندگی
تن نرم آب
در آغوش زمین
ریشه های درخت
بوته های سبز
گلهای رنگین
در هم آغوشی خاک
نوازش نسیم بر برگ و گل
بر چهره منو تو
نگاه سبز زمین بر ما
نگاه آبی آسمان
بر منو تو
بوسه های باران و برف
بر چهره ها بر زمین
عشق مگر چیست
آغوشی گشوده
از محبت در طپش قلبی
طپش قلبی
...در مهربانی ستودن
خواستن و
عاشقانه زیستن
بخشیدن محبت خویش
بی چشمداشتی
ما ستوده ی
زمین و آسمانیم
به حکم خدای عشق!
زندگی
بسیارعاشق ماست
مااما, به ویرانیش
کمر بستیم
ما هستی را, بی نگاه
گذشتیم و رفتیم
اما, دیگر بس
ناله های غم
دیگر بس شکایتها
ما خود,ویرانی
همه چیز بوده ایم
در زندگی ،
عشق
و باهم بودنها
ندیده ام
"هیچستان سهراب" را
میدانم
امابه هیچستان
رسیده ایم
در اوج داشتن های
همه چیز
ما خود
ترانه زندگی
بی صدا کرده ایم
ما خود
عشق رارانده ایم
به کوچه های غریب
ما خود
نامهربانی را
به خانه دل بردیم
تنهائی گزیدیم
...
درخلوتها
گاه سربر
آغوشِ ناامیدی
در کتمانِ عشق
ما به طواف
« نمی توانم ها»
«نمی شودها»
« ممکن نیست»
عادت کرده ایم
ما بی اعتباری احساس
و ناثباتی اندیشه را
آشفتگی روح خویش را
زندگی خواندیم...
اما ...
دل را روشنی بخش
واز ورای آن
زندگی را بنگر
زیبا خواهد بود
نگاهی ساده
در باور آنچه هست
در حقیقت زندگی و عشق
در دیدنِ تمامی
رنگهای زندگی
زیبا خواهد بود.
● ۱۳۸۵/۲/۱۸سه شنبه از: فرزانه شیدا●
۹
____ با من بگو ..._____
با من بگو ای شب نشینِ
بیدار دل
اکنون که در
کوچـه های خالی شب
،، نسیم سردزمستان،،
عابری تنهاست...
اینک که ستاره وماه
از میان ابرهای دلتنگی
که فروغشان را
به یغما برده است
گه بگاه
نگاه مهربان خویش
برزمین می دوزد
ازمیان مه وابر!!!
وآبهای جاری
جویبارهای تاریک
در زیر یخ
ترانه ی
رفتن ورسیدن را
به ترنم نشسته اسـت
تو در پشت پنـجره ی
اتاق تنهائیت
چه میکنی؟!
آیادیوا رهای ضخیمِ
خانه های غریب
ایستاده درکنارهـم
میتواندفاصله ی تو
با دلها باشـد؟!
پیوند عاطفه های زلال
...آیا....
دیوارها را
به تسلیم کشیده اند؟!
یا این دلهاست درحصار
در حصـاره ی خودفرو رفتن؟!
... بامن بگو...
که تنهادسـتهای رسـیده بر هم
قـدرت پیوستن دارنـد؟!
...آه...مگو جـدائی
دستهای تنها
در پشـت دیوارها
گلهای پیوند را
فسرده دیده است!!!
که دسـت دل
دیوارها را نیز
به تمسخر خواهد کشـید
اگر درکوچه های خیال
،،افکار عاشـقانه،،
در کوچه های شـهر
غـزلخوان شـبانه ها
گردند
و پیوند را
ترانه کنند!!
" فاصله "
سخنی بیش نیست
در قلب عاشقی
بایدعاشـق بود
که رازهمدلی ها را
در شبهای تنهائی
دانسته...روح را
همدم دلدار دید!
که حتی عاشقان جدا
ز یکدیگر نیز
در احساس خویش ...
همواره باهمند
هـمواره باهـم!!!
وروح را در عــشق
جـدائی از
عاشـق نیسـت
___ ف.شیدا زمستان۱۳۶۷ -اسُلو /نروژ ____
۱۰
____ وتو...رفتی _____
به هزار نغمه برایت گفتم
با هزار نگاه
با لبخندهای بسیار
وگاه بااشکهایم نیز
تا شاید گوشه ای
از آنهمه محبتی را
که دردل برتو بود
بازگفته باشم
افسوس ...
افسوس هرگر ندانستی
چگونه میتوان
اینهمه عاشق بود
چراکه هرگز
کلامم را درنیافتی
وهرگز ندانستی ...
چگونه دوستت میدارم
ورفتی...
تنهائی اینجا بامن است
خاطره هایت را
برایش بازخواهم گفت
در لحظه لحظه ی دلتنگی.... بی تو...
_____ 1387 /ف.شیدا ______
۱۱
__ گلخانه ی دنیا ____
منم آنکس که با شادی وامید
گل مهرم دراین « گلخانه» روئید
ندانستم همه رنگ وفریب است
بدنیائی پُر از اندوه وتردید
چو دنیا جایگاهی از دوروئی ست
بدی , بهتر زخوبی ونکوئی ست
حقایق جای خود داده به تزویر
جفا بینی چو راهت راستگو ئی ست
بدی , دنیا به ویرانی کشانده
دگر « گلخانه ای» برجا نمانده
اگر روید گلی باشد گل یخ
که سردی را دراین دلها نشانده
دگر از باغبان گویا , اثر نیست
نوای زندگانی را خبر نیست
همه در مشغله اندر پی سود
کسی را بر گلستانی گذر نیست
دگر دنیا شده غمخانه ای سرد
گل هر چهره ای، پژمرده وزرد
نمی خواند ، دگر بلبل بدین باغ
چه این ویرانه ای باشد پُر از درد
کنون عشـقی درون سینه ای نیست
میان سینه ها، جز کینه ای نیست
چـرا دلها همه خالی زعـشق اسـت
به قـلبی صــافیِ آئینه ای نیست
چـرا آن دل که پُـر ازعـاشقی بـود
درون خـلوتش جز گــریه ای نیست
درونِ سینه ی عاشـق ، خـدایا
به جز غمهادگر گنجینه ای نیسـت
27 خرداد 1360
____ فـرزانه شــیدا ____
۱۲
____ بگوید با او...از ف.شیدا______
آسمان چون تو نبود
آسمان همواره
در غروب رفتن
پا بپای خورشید
رفته تا لحظه آخر با او !
تا که در بدرقه خویش بگوید با او
باز فردا برگرد !
____ اسفندماه 1384 ف. شیدا _____
۱۳
_____ خدا یارت , ف.شیدا ______
توخود در باور چشمان من دیدی
که پر ازاشک واندوهی توان فراسا
بدرد وغصه واندوه تو
پرپر زدم روزی
وتو ...حتی
برای دیدن اندوه ورنجِ مانده در قلبم
نفهمیدی که گر مهری بدل
برتو نباشد بر دل وسینه
چرا باید بدینسان
در غمت آشفته وخون دل شوم هردم
که دریادت
ترا غمگین به کُنج خاطر خود
باز میبینم
نمیدانی
وتو هرگز ندانستی که این دل
...رنجهایت را
بدوش خود کشد هرباره وهربار
که تو درغصه ای درسینه آشفتی
تواما این نمیدانی
ومن دلخسته از گویائی مهرم
کنون راهی شدم بر روزگارخود
که خود هم دردلم انبار غم بودم
ولی در رنج تو همواره ...همراهت
تواما این نمیدانی
تواما این نمیفهمی
...
برو دیگر , که من هم
خسته از تکرار تکرارم
که منهم خود گرفتارم
که منهم بیش ازاین
تاب وتوانم نیست
که دردت را بدل هردم کشم روزی
برو دیگر
گخ من دلخسته از این بازی تکرار
سپردم قلب تو بر روزگار تو
خدایم یاورت باشد
که دردل در ,دعایم جاودان هستی
_____ فرزانه شیدا/ 1388 _____
۱۴
___ انتظار _____
صدایم کن که از
انتظار بیزارم
از دلتنگی آشفته
صدایم کن
که در بیصدائی سکوت
تیک تاک ساعت
بدلم می کوبد
و تنفس هر بار
قفس سینه ی من را به فشار
باز آلوده بخون می سازد..
قلب خونین مرا باور کن
و مرا باز بخوان
که دلم , دلتنگ است
و فقط منتظر آن لحظه ست
که تو یکبار دگر
نام مرا
بر لبت ساز کنی
بر لبت ساز کنی
____ فرزانه شیدا____
۱۵
____ من آن نیستم ...___
من آن نیستم ...نه...
نه آنکس که
جامه دان سفر پرکرده بود
,در شوق دیدار
با هزار آرزو....
در پائی که پر میکشید
تا رسیدن به تو...
تا در آغوش جویمت!
...نه من آن نیستم
...نه....
که چون رسید...
سکوت خامُش پنهان تو
درگردش ِحیرانِ سرگردانیِ
در شهرتو
گریانش کرد!...
پریشانی ِجستجوی نگاه تو
آزرده گی قلبش شد!...
من آن نیستم ...نه...
که سرسپرده , دل سپرده ,
جان سپرده د خویش
اما بی دل ...« بازکشتنم » را
به خویش نمیدیدم
اگرچه باز گشته بودم ,
در بی توماندن ها....
نه , من آنکس نیستم
نه آن زنده ی دیروز...
اما خسته در خموشی ها
نه دلشکسته ی امروز ...د
ر سکوت عمیق خیره بودن ها
درهیچِ هوا...
باز درسکوت
... وخاطره ی بودنت ,
محو میشد
محو میشد
در نگاه نومید لحظه هایم
که چندان نیز بازگشتت را
انتظار نمی کشید
نه دراینهمه بی تفاوتی تو,
در شکست سختِ خاموش
من در جستجوی دیروزی یافتنت!
بازگشتم ووای در خیرگی,
میانِ هیچ ِهوا
سکوت کردم
سکوت ...سکوت
لب به سخن باز نمیشد
نه توان اشک نه توان
حرف نه حتی توان زیستن
هیچ درمن نبود...
هیچ درمن نمانده بود
وخاطره بودنت ...
محو میشد
در اندوهی که دیگر
درپی جامه دان سفر نبود
نه دیگر بسوی تو
نه برای باردیگر شکستن
وزندگی محو میشد
درهیجِ من ...
که بی تو
زندگی نمیشناخت
ونه دیگر شوق
زندگی کردن را
___فرزانه شیدا /1388-اُسلو نروژ____
۱۶
___ بیهوده, ___
هنوز غبار ازتن
پاک نکرده بودم
که غبارآلوده تن
در گردباد افکارم ,
خویش را باختم
وقتی که
گلستان احساسم را
در میان شنهای
غبارالوده تردید
گم کردم
درکویر تنهائی غمناکی ,
که تو مرا بدان خواندی
ومیگفتی کنار دریاست
دریائی که دوستش میداری!
وامروز ...آه ...
میدانستم
که دیروزها
باز نمیگردد ...
ودر آندم
که بدنبالت میگشتم
همراه تو, چیزی در,
درونم گم کردم
چیزی را...
چه؟ ...هنوز نمیدانم !
تراکه گوئی, برای همیشه
گم کرده بود دلم
وپیدایت نمیکرد
هرچه درخویش کاوشگر
امید بودم
امیدم بودی , آری امیدم
بی آنکه بدانی
گلستان دیروز هستی ام
درکویر ناامیدی های تو
گم شد
وگم کردم ترانیز
وخود را, هم!
درتنهائی مرکبار سکوتی
که درآه
هیچ چیز پیدا نبود
چیزی را
گم کرده بودم
...چه ؟نمیدانم
...نپرس....دیگر مپرس
چیزی درمن شکسته است
باور بود یا اعتماد
عشق بود یاامید
نمیدانم
دست دراز نمی کنم
که میدانم دستم کوتاه
امیدم بیهوده بود
چیزی درمن گم شد
چیزی درمن شکست
چه؟ نمیدانم!
____ فرزانه شیدا/ 1388/اُسلو-نروژ____
۱۷
___چه شد ...____
شب به شب غرق سوالم بادل لبریز درد
آتش اندوه را بیرون دهم با "آه سرد"
سینه ام سوزدار "آهِ ًغمین" ماندبدل
باهمه افسردگی های دلم،بایدچه کرد؟!
سرزنومیدی گذارم سجده گون برروی خاک
پرسم ازدنیا"چه شدآن مهربان دلهای پاک؟!"
پرسش دل تاسحر،تکرارمیگرددمدام
پرسشی از قلب وعمق سینه ای،اندوهناک!
مهربانی کو ؟وفاکو؟عشق کو؟دلدار کو؟
سینه ا ی بربی کسی ها ی دلی،غمخوارکو؟!
پُر طپش قلبی برای عشق ورزیدن چه شد؟!
یک نگاه عاشقِ غمگین، به شب بیدارکو؟!
آنگهم از یأس ونومیدی کشم "آه"از درون
"آه فریاد من غمگین بّود از قلب خون"!
گویم آخرمهر مُرده،دلبرودلدارنیز
قلب من بس کن! دگرچرخی مزن گرد جنون!!!
هرنگاهی برجمالی خیره میگرددچنان
گوئیاعشق ومحبت رافقط جویددرآن
لیکن این دیده پرازنیرنگ وتزویروریاست
معنی دیگر نداردجان من !،اینرابدان!
گرعروسک بودی ودرسینه ات قلبی نبود
گرفضائی پُر نمیشدازتن وجان ووجود
شایدآنگه میشدی همرنگ دیگرمردمان
"ازهمه بی مهری دنیاترادردی نبود"!
ای دریغ ...
ای دریغ اززندگی زیراچوآن رنگین کمان
رنگهادارد ولی ازآن دورنگی هافغان!!
بسکه دیدم ازهمه نامردی و نامردمی
زین پس از مهرومحبت هم نمیگیرم نشان
___سروده استاد فرزانه شیدا ۱۳۶۲ مردادماه___
پایان اشعار فرزانه شیدا در 15 بخش هر بخش 20 شعر نوشته شده درکتاب بعد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ به قلم: استاد فرزانه شیدا


   Home Improvement Projects
Make your dream home a reality. Click here to find all your home improvement needs!
Click Here For More Information
 

4

● بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ ● بخش چهارم(4) ●


کتاب بعد سوم آرمان نامه "ارد بزرگ" به قلم "فرزانه      شیدا"


● بعُد سوم آرمان نامه ی اُردبزرگ
● بخش چهارم(4) ●
____ چرا تکرارم نمیـکنی...؟!____
چرا دیگر
تکرارم نمیـکنی...؟!
چرا در
واپسـین لحظه های عاشــقی
در میان یادها وخاطره ها...

آندم که بر شانه های پـرواز
نشسـته ای
تا " دورشدن "
را بیآموزی!!

در میان خیالت...
مرغک دلم را ،
هـمراه خـویش نـُبردی؟
نمیدانستی مگر،
عاشقانه میخواهمت ؟!

... پس ازاین اما...
دیگر،بالهای پروازم ،

گشوده نخواهد شد...
در آبی ِ بیکرانِ عشق
...اما...آه...
چرا دیگر
تکرارم نمیکنی؟

مگر نبود
آن" لحظـه های قسـم"
آن لحظه لحظه ی
سرودن ِ ترانه های عاشقی
در... بند... بندهای " پیوند"
در عاشقانه واژه های
" باتو میمـانم" ...
"بی تو میمیرم " !!!

اما...چرا
چرا چهره ام را،
که تا همیشه ،
آینه ی خویش میخواستی

..حتی...لحظه ای ،
درخـاطرت نبود؟!چرا...؟
چگونه توانای رفتنت بود؟!

چگونه پرواز را
"در فصل کوچ"
بی من...
به بالهای رفتن سپرده ای؟!
چرا امروز تکرارم نمیکنی
آری نامم را...
عشــقم را...قلبم را
چرا تکرارم نمـیکنی ؟....
آخر مگر، چـه شد ؟!!!
دوشنبه 23 شهریور 1388
____ فــرزانه شیـدا___
¤
____ نمی شناختم اورا...___

نمی شناخت مرا
اما چون نگاهم کرد
خندید...آرام ، ملیح
مهربان وگرم!

مهربانی درنگاهش
جرقه ای زد...
وبدورنگریست
...
نمی شناختم اورا
اما...آشنایم بود
با درخشش مهری
که درشراره های نگاه..

وکافی بود مرا
...بس بود مرا...
اینگونه آشنائی را...
تا آشنایش باشم!

نگاهش گوئی ، با نگاهم سازشی داشت.
ایکاش این نگاه دوباره بر می گشت

تا بنگرد نگاهم را...
تا گرمی آتشین مهربانیش

لبخند پاینده... بر لبانش
گرمی خورشید روزگارم باشد!

ونوازش دهنده ی قلب بیقرارم!
نگاهش به پاکی نماز بود!

به بی گناهی گل
به زیبائی گلشن های پرمحبت عشق

نمی شناختم اورا...
اما آشنایم بود!
گوئی همزبانم بود بیشتر از هرکسی!

آشنائی بس دیرینه بود ،اما...
که فقط نامش را نمی دانستم

شاید محبت بود ،‌نام او
شاید عشق

شاید دوستی
شاید انسانیت

وشاید مهدی(عج)
هرچه بود ... نمی شناختم اورا

اما آشنایم بود!
۲۲ مهر ۱۳۸۳/۲۰۰۳ آگوست/نروژ /اُسلو
___ فرزانه شیدا ____
¤
____ بازگرد ___
یکبار برای تو از خود گدذشتم
یکبار بخاطر تو از دل
یکبار در راه تو از زندگی
امروز می بینم که تونیز نیستی
اما هر چه میکنم می بینم
از تو نمی توانم بگذرم
بازگرد
تادر همیشگی بودنم
تنها از آن تو
باشم و بس
باز گرد
تا برای تو "خود" را
زندگی را , ودل را
تا آخرین لحظه ی حیات
با تمامیت "عشق"
ازآن تو کنم
بمن بازگرد
____ سروده ی فرزانه شیدا ____
¤
____ بپای عاشقی ها مینویسم ____
بپای عاشقی ها مینویسم
هر آن اشکی که در پای تو ریزم
تورفتی قلب من جا مانده اینجا
ولی تنها توئی عشق عزیزم
پس ازتو دل نمیگیرد قراری
ندارم بعد تو من روزگاری
تو رفتی و زمستان جدائی
ترک داده دلم در بیصدائی
زاین سرمای تلخ بیقراری
نمی آید دگر برما بهاری
اگر حتی دگر با من نمانی!
نگیرم دل زتو درزندگانی
وگر از تو نگیرم هم نشانی
درون سینه ی من جاودانی
بپای عاشقی ها مینویسم
هر آن اشکی که در پای تو ریزم
هر آن اشکی که در پای تو ریزم.
اول اردیبهشت 1378/ پانزدهم آپریل 2008
____ فرزانه شیدا ____
¤
_____ الهه شعر ____
از زخمی بر الهه شعر
زخمی بدل گرفتم
تاالیتیام راهی باقیست
بس دراز!
و گرچه چون شاعر
بی واژه بماند
یا به سکوت در آویزد
خود مرگ شاعری ست اما
(حاشااگرازمرگ هراسیده باشم.شاملو)!
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387
_____ فرزانه شیدا____
¤
_____اسـیر...___
اسـیرم ...
در سکوت...
در بودن ...
باتمامی پنجره های گشوده
و در تیک تاک لحظه ها
درلبهای آینه که جز سکوت
هیچ نمیدانست
هیچ نمیدانسـت
و جز نگاه هیچ نمیگفت
من اما با سرود سـردآینه
در نام"سکـوت "خیـره ام
چه خواهم گفت بااو
نمیدانم
چه رامی جویم ؟
نمیدانم !!!
با دستهای بیقرار
که مبهوت لمس دیواری ست
سـردوبی احساس
پیرامون اتاق را
حس کرده ام
در لحظه های تماس
درهـای رفـتن
ایمن از گذر باد
پیچیده در
تارهای تنبیده ی غربت
چه بیرحم بربی کسی ام
چـشم دوخـته اسـت..
گوئی اسیـرم
با تمامیِ پنجره هایِ گشوده
در دیواری سـرد
در آئینه ای خاموش و بیصدا
در درهـای بسته
در خود! آری در خود
...
مرا آزادی بخش
ای افکاره غمدیده ی تنهائی
من از اینجا نیستم،نیستم
...
مرا در یـاب ای عشـق
که تنها تو
تنهاتو ,دیوارها را
آینه ها را, پنجره ها را
به حرف واخواهی داشت
اگر با نگاه دل
با قبی سرشاراز محبت
به هـرکجا بنگری
...
مرا دریاب ای عشـق
مرادریـاب
شـایـد
شاید که آرامـی بگیرم
شایـد...
____ فرزانه شیدا _____
¤ «عــشق یقـین » ¤
آبی تر از سـپهر؛غـمگین تر ا زغـروب
ای یـا رهـمنشین, ای هـمزبان خـوب
ای هـم سـوال مـن ای مـانده درسـکوت
با مـن بگو ز عشق از بودن و ثــبوت
لفـظ غـریبه یـست بـدورد لـحظه ها
تـا آخـرین کـلام تـنها بـگو : وفـا
با من غــریبه است لفـظ ء جـدا شـدن
با قــلب عــاشـقی شـب همــصدا شـدن
هــمواره با تـوام هـمچون خـود خــدا
همـچون دلـت کـه بـاز در ســینه مـی طـپد
در واژه و غــزل او شـاعـری کــند
مـانـند روحِ تـو , درکـو چـه های شـب
هــمواره با توا سـت قـلبی مـیان تــب
تبدار و سـینه سـوز شـیدا و بــیقرار
در کـو چه های شــب هــمراه انــتظار
آری به هـر قــدم ؛ با شـب ؛ شـب ونــیاز
هـمـپای قـلب تـو دارم ره نـماز
چــون آیـه هـای عــشق « شــیداترین » شـدم
در کـو چـه های شـب «عـــشق یقـین »شــدم
در کـو چـه های شـب «عـــشق یقـین » شــدم
شنبه 17 آدزماه 1386
____ فرزانه شیدا____

¤ فصل شکفتن واژه ها¤
در کُنج شهر
سرگردان واژه های تردید
در عبور تند چرخ ها وگاه ها
چه سرگردانند
ای همکلام عشق
برای باغچه از فصل روئیدن بگو
در شهر جز
دود ونگاه های مانده بر خاک
هیچ نمانده است
وکودکان توپهای رنگی خویش را
در پستوی خانه
فراموش کرده اند
بازی بودن وزندگی را
در چرخهای گذران وگامهای تند می بینم
که از عشق هیچ نمیداند
وجز عقربه های ساعت
نگران هیچ چیز نیست
واژه هایم دردمند سخن
باز مانده اند
وصدای " آه " در هیاهوی چرخها
با خاک یکی میشود!
واژه هایم را به دانه های بهار می بخشم
که شکفتن را آغازی داشته باشد
درفصل جوانه ها
آنگه که
چتر ها باران را انتظار می کشند
وآه دیده ها اشک را
بامن بگو
فصل رویش دل در کجاست !؟
دوم اردیبهشت 1387
_____ فرزانه شیدا___
¤
____ پنجره ای رو به عشق ____
اگر میشد
پنجره ای گشود به باغ محبـت
به باغ دلهای عاشق
اگر میشد
گلهای گلشـن محبت را..بـوئید
اگر میشد باغبان عشــق بود و
پاســدار مهـربـانی
هـرگـز دلـی نمی شکســت
هــرگز محبتــی فراموش نمیشد
هـرگز دلی تنهائی نمی کشیــد
و مهـربانی
شکـوفـه های پر عــطر خویـش را
درباغ روح انسـانی
شکفتنـی همیشگی داشــت
در طــراوت روح
اگر مـــیشد
پنـــجره ای گشــود
به باغ محبــت ها
و دل را به عشــق
بخشید
...اگر میشد...
____ فرزانه شیدا____
¤
ــــــ عشق یعنی ... ــــ
عشق یعنی عشق زیبای خدا
راه خود روسوی حق راه وفا
عشق یعنی یاری ودلدادگی
یاوری بر مردمی, در سادگی
شاه خوبان باش وبر دنیا امیر
دست محرومان دنیا را بگیر
عشق یعنی ازخودم بیرون شدن
در ره و راه خدا مجنون شدن
عشق یعنی« پای» همراهی شدن
در رهی در« یاوری» راهی شدن
عشق یعنی دل سپردن با وجود
روح خود را بر خدا ,هردم سجود
مهربان قلبی به تن, عقلی سلیم
عشق یعنی دستگیری از یتیم
در ید قدرت گرفتن دهر را
تا که مهرت پرکند این شهر را
عشق یعنی یاد زیبای خدا
تا ببینی« او »چه میخواهد زما

ـــــ سروده ی: فرزانه شیدا ــــــ
پایان بخش چهارم -۴
ازکتاب بعُد سوم آرمان نامه اُردبزرگ
سروده ها ی: فرزانه شیدا
Farzneh Sheida


   Nutrition
Improve your career health. Click now to study nutrition!
Click Here For More Information